Wednesday, February 22, 2017

شریعت زماندار


در فرهنگ دینی چیره٬ دین به عنوان بسته ای از بکن و نکن ها یا همان شریعت به ما معرفی می شود و دیندار کامل کسی خوانده می شود که این بسته را مو به مو اجرا کند. حال اینکه چگونه این قوانین خرد به رستگاری انسان کمک می کند بیان نمی شود. در برداشت چیره از اسلام٬ بیشینه این بسته از حدیث می آید که در مقاله اسلام بدون حدیث توضیح دادیم که بخشی از اسلام نیست. نخستین عکس العمل به برداشت اسلام بدون حدیث آن است که "دیگر از شریعت چیزی باقی نمی ماند" یا آنکه "فاتحه دین خوانده می شود". در مقاله اسلام ابراهیمی توضیح دادیم که از نگاه قرآن این جزییات یک شریعت خاص نیستند که سبب رستگاری می شوند و برابر قرار دادن دین و شریعت نتیجه برداشت نادرست فرهنگ دینی چیره است. در مقاله اسلام بدون حدیث نشان دادیم که از نگاه قرآن این جزییات به عهده دیندار گذاشته شده است تا بر طبق نیازهای زمان و مکان آنها را پیاده سازی کند.ا

اشکال عمده ای که به این نگاه گرفته می شود این است که شریعت مفهومی نیست که با اسلام زاییده شده باشد و سابقه طولانی در ادیان ابراهیمی دارد. هسته دین یهود ده فرمان موسی است که در قرآن با نام میثاق به آن اشاره شده است [۲:۸۴]. از سوی دیگر قرآن به فرامینی در ادیان پیشین اشاره می کند که نادیده گرفتن آنها قومشان را مستحق نابودی کامل کرده است. قرآن نیز گهگاه شامل افعال امری از زبان محمد ص است که در مواردی با شدت و تاکیدی بیم دهنده مانند مرزهای خدا [۲:۲۲۹] همراه می شوند. با توجه با سابقه تاریخی جزای نافرمانی در ادیان پیشین که در قرآن منعکس شده است حضور افعال امری با لحن تاکیدی شدید در قرآن می تواند دلالت بر فرامین ابدی در دین محمد نیز باشد که ما را به مفهومی مشابه شریعت یهود برای پیروان محمد رهنمون می سازد.ا

در این مقاله توضیح می دهیم بسته ای که به نام شریعت به خورد ما داده می شود ما به ازای قرآنی ندارد. ابتدا با استفاده از قرآن تفاوت میان مفاهیم انتزاعی و پیاده سازی در یک فرهنگ دینی را نشان می دهیم و نشان می دهیم که پیاده سازی های ارایه شده در قرآن لزوما از قید زمان و مکان آزاد نیستند. سپس استدلال می کنیم که لحن تاکیدی شدید قرآن در نافرمانی برخی پیاده سازی های بازتاب داده شده دلیلی بر ازلی و ابدی بودن پیاده سازی نیست بلکه متناسب با زشتی بی اندازه گناه نافرمانی است در عین دخالت مستقیم خدا برای تشریح پیاده سازی خاص و دریافت آن از زبان پیامبری است که در میان آنان می زید و به او باور دارند. در ادامه٬ با این نگاه مروری دوباره به پیاده سازی های بازتاب داده شده در قرآن می کنیم و نشان می دهیم که اگر با ذهنی که توسط فرهنگ شریعت-محور جهت دار نشده است قرآن را بخوانیم ما را به مفهوم امروزی شریعت به معنای بسته ای از پیاده سازی های ازلی و ابدی که شرط رستگاری استند راهنمایی نمی کند. در پایان درباره اینکه حکمت بازتاب این پیاده سازی ها در قرآن چیست و اینکه آیا نوآوری شریعت توسط ما کلید جلوگیری از بی بند و باری است بحث می کنیم.ا


الف) انتزاع در مقابل پیاده سازی


تمامی پیامبران انسانها را به یک مفهوم انتزاعی یکسان دعوت می کنند [۳:۸۴] و آن کردار نیک است [۲۶:۸۹] که به ملاقات دوباره پرودگار با قلبی آرام منتهی بشود [۲:۶۲] [مقاله اسلام ابراهیمی]. پیاده سازی این مفهوم انتزاعی در نهایت برعهده دینداران است [۴۲:۳۸]٬ [۴:۵۹]. پیامبران به یاری دینداران دیار خود به پیاده سازی این مفهوم انتزاعی بر اساس نیازهای خاص زمانی و مکانی جامعه خود می پرداختتد همچنانکه به شهادت قرآن محمد ص در چگونگی پیاده سازی از دینداران یاری می گرفت [۳:۱۵۹] [۴۹:۷]. در کنار این بر حسب مورد پیامبران با نظارت مستقیم خدا پیاده سازی هایی را برای مفهوم انتزاعی کردار نیک برای شرایط خاص زمانی و مکانی قومشان ارایه می دادند. برای مثال برای قوم شعیب که انحراف رایج زمانه شان بی اخلاقی در کسب و کار بود این پیاده سازی به دروی از کم فروشی تمرکز دارد [۲۶:۱۸۱]. یا در مواردی خداوند به طور مستقیم پیاده سازی های دینداران را تایید [۴:۱۱۴] یا رد [۴:۳۷] می کند. دخالت مستقیم خدا برای بیان یک پیاده سازی پیوسته نبوده و بر حسب مورد انجام می پذیرفته است [۵:۵۲] ٬[۹:۴۸]٬ [۲:۱۰۹]. از نمونه های بارز این موارد می توان از اینها نام برد: ۱)‌ انحراف بزرگ [۹:۶۴]٬ ۲) پرسش دینداران [۲:۲۲۲]٬ ۳)‌ درخواست دینداران برای فرمان مسقیم خدا [۴۷:۲۰] [۲:۶۹]٬ [۲:۲۴۶]٬ ۴) حیای پیامبر از امور مربوط به وی [۴۹:۲] [۳۳:۵۳]. اگرچه این امر به ندرت اتفاق می افتد ولی هنگامی که پیاده سازی خاصی از طرف خدا برای گروهی از دینداران مشخص می گردد دیگر ایشان اختیاری در گزینش پیاده سازی به روش دیگر را ندارند [۳۳:۳۶]٬ [۲:۲۴۶]٬ [۵۱:۴۴]٬ [۶۵:۸].ا 

قرآن به شهادت خود کتابی است که محتوای آن بر بیم دادن مردمان پیرامون مکه تمرکز دارد [۶:۹۲]‌. در روند رسالت پیامبر اسلام که در قرآن بازتاب یافته است می توان تفاوت میان پیام همیشگی انتزاعی و پیاده سازی خاص برای این مردم را مشاهده کرد. محمد ص دعوت خود را از مکه آغاز می کند که حالت چیره آن انتزاعی است. همانند پیامبران پییشین وی مردم را به یکتاپرستی و کردار نیک فرا می خواند [۷:۱۶۸] [۵:۶۹] و همچون پیامبران پیشین هیچ پاداش مادی را انتظار ندارد [۱۱:۲۹] [۲۵:۵۷]. پس از آزار و شکنجه مکیان یثربی ها از محمد ص دعوت می کنند که به یثرب مهاجرت کند و این نگاه دینی را برای جامعه مشکلدار ایشان اجرا کند. از این نقطه به بعد محمد نه تنها پیامبر خدا بلکه رهبری است که به خواست مردم و به یاری وحی به پیاده سازی نگاه دینی در یثرب می پردازد و فرمان های او خواسته های یک رهبر از مردم خویش است [۴:۸۳]. تغییر لحن میان این دو دوره را می توان در قرآن مشاهده کرد. برای مثال از مردم خواسته می شود که هنگامی که به محمد ص رجوع می کنند شان او را در نظر بگیرند و با لحنی متفاوت با او سخن بگویند [۴۹:۲]. یا اگر در دوران مکه محمد همچون دیگر پیامبران پاداشی برای انجام رسالت نمی خواهد [۲۵:۵۷] در دوران یثرب از مردم می خواهد که با مال و جان خویش ایثار کنند [۹:۱۱۱] و جان خویش را با شرکت در جنگی او رهبری می کند به خطر بیندازند [۳:۱۶۷]. در اینجا هیچ تناقضی وجود ندارد چراکه خواسته دوم خواسته یک رهبر از مردمی است که او را به رهبری انتخاب کرده اند و ایثار جان پاداشی برای رسالت محمد نیست بلکه وظیفه شهروندی یثربی ها [توضیح ۱] است. این دو لحن متفاوت پیامبری را می توان حتی در همان دوران یثرب هم مشاهده کرد:‌ در جایی در عین تاکید بر اصل آغازین درخواست نکردن اموال و اینکه بدون آن هم اجر یثربی ها محفوظ است [۴۷:۳۷] [۴۷:۳۶] بلافاصله ایشان را دعوت می کند به انفاق در راه خدا [۴۷:۳۸] و در جایی دیگر از این فراتر می رود و خودداری منافقین از انفاق را از دلایل نبخشاییدن ایشان می شمارد [۹:۷۶] [۹:۸۰] واین دو در تضاد نیستند زیرا که جامعه نوپا و دوقطبی یثرب که پیامبر را به رهبری برگزیده است نیاز به انفاق برای برپاماندن [۶۳:۷] دارد و منافقین به پیاده سازی دین توسط پیامبر ضربه می زدند.


ب) لحن شدید


در دوران پیامبران نخستین مانند نوح دعوت پیامبران بیشتر حول مفهوم کم و بیش انتزاعی شرک تمرکز دارد و پیامبران مردم خود را با لحن شدید از این ناسپاسی می ترسانند که در نهایت مردم ناسپاس به مجازات الهی دچار می شوند. همانطور که در تاریخ بشر به پیش می رویم دعوت پیامبر در کنار مفاهیم انتراعی همیشگی٬ شامل پیاده سازی هایی هم می شود و پیامبران مردم خود را با لحن شدید از ناسپاسی می ترسانند و در نهایت ناسپاسان به مجازات الهی دچار می شوند. با توجه به سابقه مجازات شدید برای سرپیچی از دعوت انتزاعی پیامبران که میان همه ایشان مشترک است و ازلی و ابدی می باشد٬ ادامه این لحن و مجازات شدید برای سرپیچی از برخی پیاده سازی های ارایه شده این تصور را موجب شده است که جنس فرمان پیاده سازی در جملات امری قرآن می تواند ازلی و ابدی باشد که آنها را شایسته لحن تاکیدی شدید کرده است. و اگر این چنین باشد جملات امری که در زمان حال بیان می شوند می تواند به پیاده سازی های جدیدی اشاره کند که گرچه ازلی نیستند (زیرا که این پیاده سازی به پیشینان پیشنهاد نشده بوده است) می توانند ابدی باشند و اجرا نکردن آنها در هزاره های بعد می تواند پیروان محمد را شایسته عذاب الهی کند همچنانکه نافرمانی از دعوت انتزاعی٬ پیشینان را شایسته عذاب کرده بود.

اگر به نمونه های بازتاب داده شده در قرآن نگاهی بیندازیم می بینیم که حتی در مواردی که پیامبران پیاده سازی خاصی از طرف خدا برای یک قوم خاص می آورند و نافرمانی از آن نابخشودنی است٬ پیاده سازی مناسب شرایط زمانی و مکانی آن قوم خاص می باشد و دلیلی بر ازلی و ابدی بودن آن نیست. برای مثال یکی از ده فرمان موسی نکشتن (بی گناه) بود [۲:۸۴]٬ [۵:۳۲] و حال آنکه خضر در مقابل چشمان موسی کودک بی گناهی را (به فرمان خدا)‌ می کشد [۱۸:۷۴] و این نه تنها نافرمانی از خدا محسوب نمی شود بلکه نمایانگر فرمانبرداری مطلق خزر از خداوند است [۱۸:۸۱]. یا آنکه به شهادت انجیل٬ عیسی حکمت پیاده سازی موسی برای طلاق را توضیح می دهد و پیاده سازی دیگری برای مردم خود بیان می کند [مرجع ۲]. در حقیقت کم نیستند مواردی را که بزرگان سنی و شیعه نیز بر حسب نیازهای زمان و مکان پیشنهاد تغییر پیاده سازی هایی را که صریحا در قرآن نام برده شده است را داده اند. برای مثال برخی بزرگان سنی مسح از روی کفش را جایز می دانند و یا علمای شیعه ساعات متفاوتی برای روزه در کشورهای شمالی پیشنهاد کرده اند: در قرآن زمان روزه را از سحر تا غروب مشخص می کند که زمان معقولی برای شبه جزیره عربستان است. ولی این فاصله زمانی در کشورهای شمال اروپا بیش از ۲۰ تا ۲۲ ساعت است که پایبندی به این جزییات را غیر ممکن می کند و فرضیه جهانی بودن این پیاده سازی را نامعقول. 

دیگر آنکه بایستی یادآور شد که مجازات های شدید در قرآن برای اقوامی بوده است که پیامبر در میان ایشان حضور دارد [۲۰:۹۰] بزرگترین معجزات را با چشم خود دیده اند [۲:۵۰] فرمان پیاده سازی که مستقیم که از طرف خداوند می آید را از پیامبری که به او ایمان دارند شنیده اند [۷:۱۳۸]٬ [۷:۷۳] و با این حال باز هم آن را نادیده گرفته اند. برای مثال بنی اسراییل پس از مشاهده بزرگترین معجزات با چشم خود و در حالی که هارون در میان ایشان بود به پرستش گوساله روی آوردند [۲۰:۹۰] که ایشان را شایسته مجازات وحشتناک کشتن یکدیگر کرد [۲:۵۴]. یا آنکه قوم صالح پس از اتمام حجت [۷:۷۳] ناقه معجزه وار را بر خلاف فرمان مستقیم خدا [۷:۷۷] کشتند که ایشان را شایسته مجازات کرد [۷:۷۸]. در این موارد مجازات متناسب شرایط نافرمانی است: نادیده گرفتن فرمان مستقیم خدا پس از مشاهده معجزات از زبان پیامبری که در میان آنان میزید و به او ایمان دارند. به همان نسبت غیر قابل بخشش است نافرمانی  یثربی ها از پیامبری که در میان آنها زندگی می کند [۳:۱۶۴]٬ [۹:۱۲۸] و پیاده سازی مستقیم خدا را به آنها می رساند. برای مثال به شهادت قرآن یثربی ها از پیاده سازی پیشنهادی پیامبر برای اعلان جنگ با مکیان سر باز می زنند و خواستار فرمان مستقیم خدا برای این پیاده سازی استند [۴۷:۲۰] که پس از آن دیگر نافرمانی بخشودنی نیست [۹:۳۸]٬ [۹:۳۹] .ا

پس میبینیم که لحن تاکیدی شدید اززشتی ناسپاسی بینهایت نافرمانی در عین نعمت دخالت مستقیم خدا در ارایه این پیاده سازی ناشی می شود و نه از ازلی و ابدی بودن فرمان. در حقیقت قرآن به پیاده سازی هایی توسط بندگان فرهیخته مانند لقمان [۳۱:۱۸]٬ [۳۱:۱۹] و ذوالقرنین [۱۸:۹۶] اشاره می کند که در آنجا خبری از لحن تاکیدی شدید نیست.ا


د)‌ مروری بر پیاده سازی های بازتاب داده شده در قرآن


مقاله مخاطب فرامین قرآن آن دسته از پیاده سازی های بازتاب داده در قرآن را بررسی میکند که با توجه به نشانه های  گرامری در خود آیه می توان به روشنی دید که مخاطب فرمان یثربی ها می باشند. مانند [۴۹:۲]:ا
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْ‌فَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُ‌وا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ‌ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُ‌ونَ ﴿۴۹:۲﴾
در اینجا مخاطب مسلمانی است که قادر به مکالمه شفاهی با پیامبر می باشد و در نتیجه در زمان و مکان پیامبر می زیسته اند. تمامی این موارد با عبارت يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آغاز می شوند و می توان این نتیجه را گرفت که مخاطب آیاتی که با این عبارت آغاز می شوند افراد پیرامون محمد ص استند که در زمان نزول آیه ایمان آورده اند. شاهد قرآنی که بر این برداشت تاکید می کند آیه ۲۴:۶۲ است که مومنین را کسانی تعریف می کند که قبل از ترک از پیامبر اجازه بگیرند:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَىٰ أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّىٰ يَسْتَأْذِنُوهُ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ ۚ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿٦٢﴾
در برخی موارد این عبارت می توان در آیه های پیشین یافت که می توان اینگونه برداشت کرد که عبارت يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا برای پرهیز از تکرار به قرینه از آیه شامل فعل امری حذف شده است.

موارد دیگر بسیاری در قرآن استند که زمینه (سوره و آیه های پیرامون) نشان می دهند که مخاطب یثربی ها می باشند. برای مثال [۲:۲۹]:ا
قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّىٰ يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿٢:۲٩﴾
در سوره توبه است که کل سوره در مورد جنگ بازپسگیری مکه می باشد. اگرچه محتوای سوره به روشنی به نبردی خاص اشاره می کند نشانه های گرامری که بر آن تاکید می کنند در زمینه سوره نیز وجود دارند مانند قید مکان در آیه  [۲:۷]:ا
کيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللَّـهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۖ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ﴿۲:۷﴾
نکته جالب در مورد حکمت دخالت مستقیم خدا و بازتاب این پیاده سازی در قرآن آنست که یثربی ها از فرمان پیامبر برای نبرد سر باز می زدند و بهانه می کردند که اگر این پیاده سازی درست است بایستی خداوند به طور مستقیم به آن تاکید کند:
وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ ۖ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ ۙ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ ۖ فَأَوْلَىٰ لَهُمْ ﴿۴۷:۲۰
که البته حتی فرمان مستقیم خداوند هم ناسپاسان ایشان را کفایت نکرد:
وَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّـهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُو الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُن مَّعَ الْقَاعِدِينَ ﴿۹:۸۶

قرآن ۶ بار به پیاده سازی خاصی با اصطاح مرزهای خدا اشاره می کند‌‌‌‌ [۶۵:۱]٬ [۲:۱۸۷]٬ [۲:۲۲۹]٬ [۲:۲۳۰]٬ [۴:۱۳]٬ [۵۸:۴]. برای مثال:ا
الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ ۖ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ ۗ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ ۖ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ ۗ تِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا ۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّـهِ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۲:۲٢٩
وقتی با نگاه شریعت-محور این آیات را می خوانیم عبارت مرز و نسبت دادن آن به خدا ما را یاد مرزهای ازلی و ابدی می اندازد چراکه وجود آنها به خدای ازلی و ابدی نسبت داده شده است. برای درک شفافتر می توانیم به عبارات متشابه در قرآن که چیزی را به خدا نسبت می دهد نگاهی بیندازیم. برای مثال قرآن به پایداری به عهد خدا دعوت می کند:
وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّـهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلَا تَنقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّـهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا ۚ إِنَّ اللَّـهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ ﴿۱۶:۹١
نگاهی به دیگر کاربردهای عهد خدا در قرآن مشخص می کند که منظور عهدی است که مردم زمان پیامبر با پیامبر خدا می بندند که چنین عهدی برابر با عهد بستن با خدا می باشد. برای مثال برای مشرکینی که با پیامبر عهد می بندند مانند آن است که پیش خدا عهدی دارند:
 كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللَّـهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ﴿۹:۷
پس با اینکه عهد به خدا نسبت داده شده است به مفهومی مجرد ازلی و ابدی اشاره نمی کند. اگر عبارت مرزهای خدا را با همین نگاه مروری دوباره بکنیم معنای آن مرزهای خاصی می شود که خدا از طریق پیامبرش برای مردم زمان پیامبر ترسیم کرده است. شاهد قرآنی که این نگاه را پررنگ می کند آیه زیر است که از عبارت کاملتر مرزهایی که خدا بر پیامبرش نازل کرده است استفاده می کند:
الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّـهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ ۗ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۹:۹٧
اینکه چرا فقط این ۶ آیه از واژه مرز که لحن تاکیدی شدید دارد استفاده می کنند جای درنگ دارد. از این ۶ مورد در ۵ آیه عبارت مرز خدا پس از صحبت در مورد روابط زناشویی استفاده می شود. با توجه به بسیاری پرسشهای مسلمانان زمان پیامبر در این موارد می توان نتیجه گرفت که اینها موضوعاتی بودند که تمایلات نفسانی مردم بیشتر در مورد آنها حساس بوده اند و از این رو پیاده سازی بیان شده با جزییات بیشتر همراه است تا آنجا که مرز پررنگی میان پیاده سازی درست و نادرست کشیده می شود.

در چند مورد یک پیاده سازی خاص با فعل فرض به خداوند نسبت داده می شود. نگاه شریعت-محور فرض را معمولا واجب معنی می کند و بدین طریق این آیات را ضمیمه شریعت میکند. با توجه به دیگر استفاده های این ریشه در قرآن می توان فرض را جدا کردن معنی کرد که به آنچه جدا شده است با اسم فریضه و صفت مفروض اشاره می شود. برای مثال به مهر کنار گذاشته شده به نام همسر [۲:۲۳۶]‌ با این ریشه اشاره می شود. به نزول سوره نور (که شامل آیات بینات است) که جایگاه ویژه ای دارد [۲۴:۱] و در موردی نزول کل قرآن [۲۸:۸۵] با فعل فرض اشاره می شود. همینطور به پیاده سازی هایی در امور زناشویی که حساب پیامبر از مردم جدا میشود [۳۳:۳۸]٬ [۳۳:۵۰] با همین فعل اشاره می شود. از پیاده سازی های عمومی تر که با این ریشه به خدا نسبت داده شده اند یکی در مورد تقسیم ارث میان باقی ماندگان [۴:۱۱] یکی در مورد تقسیم صدقه میان مستحقین [۹:۶۰] و دیگری درمورد جدا کردن یک سوگند خاص و حلال کردن شکستن آن است [۶۶:۲]. ا

کتب به معنای نوشتن است. خداوند در مواردی این فعل را برای بیان صفات ذاتی خودش (که ازلی و ابدی استند) بیان می کند (كَتَبَ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ [۶:۱۲]) که این برداشت را ممکن می شود که هنگامی که این فعل به خداوند نسبت داده شود بایستی به قانونی ازلی و ابدی اشاره می کند. با کمی دقت در آیات قرآن می توان دید تفاوت آشکاری که میان کتابی که جهان از روی آن پیاده سازی می شود [۲۲:۷۰] با کتابی که به یک قوم خاص نازل می شود [۲:۱۰۱] مانند قرآن. (جالب توجه است که گرچه قرآن به صورت نوشته نازل نشده است [۱۷:۹۳] احتمالا از این رو هم قرآن و هم کتاب نامیده می شود [۱۵:۱], [۴۱:۳] که جبرییل آن را از روی کتاب نازل شده برای پیامبر می خواند [۱۲:۲].) فعل کتب در غیر از موارد انتراعی در مواردی هم استفاده شده است که مردم پیرامون خواستار نزول یک پیاده سازی خاص برای مساله خاصی استند. برای مثال بنی اسراییل خواستار فرمان مستقیم نبرد و همینطور تعیین فرمانده از طرف خدا می شوند که به پیاده سازی بیان شده برای این مورد کاملا خاص با فعل کتب اشاره می شود:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ ۗ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ﴿۲:۲۴۶﴾ا
بدین ترتیب می توانیم موارد استفاده فعل کتب در زمان محمد ص را نیز پیاده سازی های مناسب مردم یثرب بدانیم که در قرآن نوشته شده اند. این موارد شامل این پیاده سازی ها می باشد:
قصاص [۲:۱۷۸]:ا
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى ۖ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنثَىٰ بِالْأُنثَىٰ ۚ فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ۗ ذَٰلِكَ تَخْفِيفٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ ۗ فَمَنِ اعْتَدَىٰ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٧٨
انجام وصیت قبل از مرگ [۲:۱۸۰]:ا
كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ ﴿١٨٠﴾
روزه [۲:۱۸۳]:ا
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿١٨٣﴾
جنگ (بازپسگیری مکه): [۲:۲۱۶]:ا
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٢١٦﴾
موارد غیر مجاز برای زناشویی [4:24]:ا
وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ۖ كِتَابَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ ۚ ... ﴿٢٤﴾
جنگ (با مکیان) [۴:۷۷]:ا
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّـهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً ۚ ... ﴿٧٧﴾
نماز [۴:۱۰۳]:ا
فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّـهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِكُمْ ۚ فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ ۚ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَّوْقُوتًا ﴿١٠٣﴾

عبارت يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا در برخی از این آیات مستقیما و در مواردی دیگر در آیات پیشین آماده است که با توجه به توضیح اول این بخش موید این نگاه است که پیاده سازی های نوشته شده مختص یثربی ها می باشد. نکته جالب توجه دو مورد مربوط به جنگ است که هر دو شامل نشانه های قوی در خود آیه و آیات پیرامون استند که به جنگی خاص اشاره می کنند.

فرهنگ دینی چیره فعل "امر" را فرمان دادن معنی می کند و آیاتی از قرآن را که شامل این فعل است را ضمیمه بسته شریعتی خود می کند. پیش از بررسی این موارد در قرآن ترجمه ای برای این فعل ارایه می دهیم که با باقی کاربردهای این فعل (و واژه های همخانواده آن) هماهنگ باشد.
اسم "امر" را می توان کردار معنا کرد [۵:۹۵] که هر چه از موضوعات انتزاعی به سمت پیاده سازی پیش می رویم این کردار با جزییات بیشتری همراه است. فعل "امر" را می توان ترسیم یک کردار معنی کرد. هنگامی که فاعل فعل امر شیطان است کردار ترسیم شده حالت وسوسه به خود می گیرد [۲:۲۶۸]٬ [۴:۱۱۹]. در میان انسانها هنگامی که فاعل فعل امر صاحبان قدرت استند کردارِِ ترسیم شده حالت فرمان به عوام را به خود می گیرد [۴:۸۳] در غیر این صورت حالت مشاوره [۷:۱۱۰] یا توصیه [۳:۱۰۴]٬ [۴:۱۱۴] را بخود میگیرد. هنگامی که فاعل امر خداوند است کردار ترسیم شده واجب الاجرا می شود. وقتی که طبیعت مفعول امر خدا است ناچار از انجام کردار ترسیم شده است [۲:۱۱۷] ولی وقتی که کردار برای انسان مختار ترسیم می شود [۲:۶۸] وی می تواند کردار را تحقق بدهد [۲:۷۱] یا آنکه نافرمانی کند و مستحق عذاب بشود [۶۵:۸]. در حقیقت تمام زیبایی آفرینش انسان در آن است که بر خلاف طبیعت این امکان را دارد که کردار نیکو را خود ترسیم کند [۴:۱۱۴] که این اختیار در آخرت از انسان گرفته شده و همانند دوران ازل تنها خداوند ترسیم کننده کردار خواهد بود [۸۲:۱۹]. فاعل ترسیم کننده کردار نیکو برای انسان مختار می تواند ایمان [۲:۹۳]‌٬ نماز و تاثیرات معنوی آن [۱۱:۸۷]٬ یا قوای عقلانی باشد [۵۲:۳۲] یا در موارد منفی خواهش های نفسانی [۱۲:۵۳]. که در نهایت کرده ها برای قضاوت به خداوند ارجاع داده می شوند [۶:۱۵۹].ا
جستجوی ابدی برای کردار نیکو خلاصه زندگی انسان است. در این جستجو انتظار آن است که انسانها به هم یاری رسانده و با ترسیم کردار نیک در شرایط مختلف زمانی و مکانی همدیگر را به آن توصیه کنند [۳:۱۰۴] که ما آن را با نام امر به معروف و نهی از منکر می شناسیم که شاید نزدیک ترین اصظلاح قرآنی به ذات بکن-نکن بسته شریعت در فرهنگ دینی چیره است. تفاوت بزرگ ولیکن در آن است که در شریعتی که به ما معرفی می شود این بسته مشخص و مهر و موم شده توسط بزرگان دینی ترسیم می شود و انسان در حد یک ربات که تنها کار آن انجام این بسته است پایین آورده می شود ولی در نگاه قرآنی خبری از یک بسته ابدی نیست و ترسیم کردار نیکو بخشی از فرایند رشد انسان می باشد.
در میان مواردی که فعل امر از زبان پیامبر به خداوند نسبت داده می شود دو مورد حالت انتزاعی دارد
إِنَّ اللَّـهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ ۗ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا ﴿۴:۵۸
 قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ ۖ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ۚ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ ﴿۷:۲۹
در یک مورد به پیاده سازی نزدیکتر می شود:
إِنَّ اللَّـهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ ۚ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿٩٠
در دو مورد که باز در رابطه روابط زناشویی استند "امر" پیاده سازی مشخصی را بیان می کند. یکی از آنها مشخصا در نتیجه پرسش دینداران زمان پیامبر نازل شده است :ا
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ ۖ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ ۖ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطْهُرْنَ ۖ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّـهُ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ﴿۲:۲٢٢﴾ نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّىٰ شِئْتُمْ ۖ وَقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُم مُّلَاقُوهُ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿٢:۲٢٣
و در مورد دیگر پیاده سازی ای برای طلاق ارایه می دهد که از رابطه با زنی که ممکن است از شوهر پیشین حامله باشد و در نتیجه ابهام در تشخیص پدر جلوگیری میکند:ا
وَاللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِن نِّسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَاللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ ۚ وَأُولَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ ۚ وَمَن يَتَّقِ اللَّـهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا ﴿٤﴾ ذَٰلِكَ أَمْرُ اللَّـهِ أَنزَلَهُ إِلَيْكُمْ ۚ وَمَن يَتَّقِ اللَّـهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا ﴿۶۵:۵

در چند مورد که جزییات پیاده سازی مراسم نمادین حج بیان می شود٬ به آنها با نام شعایر خدا (از ریشه شعر) اشاره می شود که این واژه گاها به اشتباه به شریعت (از ریشه شرع‌) ربط داده می شود.
وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم مِّن شَعَائِرِ اللَّـهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ ۖ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّـهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ ۖ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ ۚ كَذَٰلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۲۲:۳٦
ریشه شعر به معنی متوجه بودن است:
 كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۳۹:۲۵
نظم را در دوران جاهلی درکی الهام شده از عالم دیگر می دانستند [مرجع ۳] و احتمالا به همین دلیل به آن شعر می گفتند
وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ ﴿٣۷:۳٦
شَعَائِرِ جمع شعیره است که می تواند حالت تاکیدی (صفت + ه) صفت مطلق بر وزن فعیل باشد. شاید به این دلیل به مراسم نمادین حج با این واژه اشاره شده است که به دلیل ذات نمادین آن قابل استنتاج با منطق نیست و درکی است که از طریق وحی به ما رسیده است.
لِّكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ ۖ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ ۚ وَادْعُ إِلَىٰ رَبِّكَ ۖ إِنَّكَ لَعَلَىٰ هُدًى مُّسْتَقِيمٍ ﴿۲۲:٦٧﴾ا

واژه شریعت در قرآن تنها یک بار استفاده شده است:
 ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۴۵:۱۸﴾ا
که توسط فرهنگ چیره دینی حال حاضر به معنی بسته ای شامل بکن-نکنها معنی می شود. در آیه زیر واژه ای از ریشه شرع (شِرْعَةً) در حالت نکره استفاده شده که معمولا به همان معنای بسته دینی معنا می شود با این تفاوت که پیروان هر پیامبری بسته ای متفاوتی دارند:
 وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـٰكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّـهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿۵:۴۸﴾ا
اگر به کاربرد دیگر ریشه شرع در آیه زیر نگاه کنیم این ابهام برطرف می شود چرا که آیه بیان می کند که آنچه از دین برای مردم شرع شده است چیزی نیست جز آنچه به نوح و محمد و ابراهیم و موسی و عیسی توصیه شده بوده است که دین را به پا دارید و در آن پراکندگی نکنید:
شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّـهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ ﴿۴۲:۱۳
که کاملا در تضاد با مفهوم بسته بکن-نکن ابداعی ماست که ذهنیت "موسی به دین خود عیسی به دین خود" را در اذهان دینداران معاصر ما نهادینه کرده است [توضیح ۴].ا


ه) پس چرا در قرآن آمده است؟


در بخشهای پیشین توضیح دادیم که نگاه سنتی به قرآن به عنوان رقیبی برای "ده فرمان" موسی درست نمی باشد. پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که اگر قرآن بسته ای از گزاره های امری نمی باشد پس جایگاه قرآن در دین اسلام چیست؟ در پاسخ بایستی گفت که پیاده سازی های بازتاب داده شده در قرآن بخش بسیار کوچکی از قرآن را تشکیل می دهند؛ بیشتر حجم قرآن به بیان رابطه انسان و خدا٬ بیان نمونه هایی از انسان های نیکو٬ یاد آوری روز جزا و مرور تاریخ دینداران گذشته و اشتباهات ایشان می باشد. اینکه ما این بیشان را رها کرده و روی مجموعه کوچک پیاده سازی ها مانور داده ایم تقصیر ماست و از ارزش قرآن چیزی کم نمی کند. مشکل از درک ما از دین است که به دنبال فرمانهای مستقیم "بکن و نکن" به صورت رساله توضیح المسایل می گردیم و اگر متنی آنها را شامل نباشد آن را ارزشمند نمی یابیم.

قرآن در طول سالیان و به تدریج نازل شده است. بسیاری از موقعیت های بازتاب داده شده در قرآن درباره اتفاقات حساسی است که در طی این سالیان اتفاق می افتاده است که دل پیامبر را استوار کند [۲۵:۳۲] و همچنین برای دینداران آن زمان بهانه ای برای نافرمانی پیامبر در آن موارد حساس باقی نگذارد [۴۷:۲۰]. همینطور در قرآن شواهد بسیاری وجود دارد که به طور مستقیم و غیر مستقیم نشان می دهد که بسیاری از پیاده سازی های بازتاب داده شده در قرآن پس از پرسش های مسلمانان اطراف پیامبر نازل شده اند [۲:۲۲۲] که محتوای پرسش ها نشانگر دغدغه های نفسانی مردمان آن دیار می باشد. و این در حالی است که قرآن نه تنها با بیان داستان ایرادات بنی اسراییلی در جزییات پیاده سازی یک فرمان٬ این رویکرد را زیر سوال می برد [۲:۶۷] بلکه از آن فراتر رفته و صریحا به مردم زمان پیامبر می گوید که از پرسش های بیجا خودداری کنند [۵:۱۰۱]. برای مثال هنگامی که یثربی ها خواستار دخالت مستقیم خدا برای بیان پیاده سازی خاص برای مفهوم انتزاعی انفاق [۲:۱۹۵] می باشند بار اول  خواسته ایشان به طور غیر مستقیم رد می شود [۲:۲۱۹]  و پس از اصرار دوباره ایشان٬ بار دوم به طور مستقیم [۲:۲۱۵]٬ که با منطق هم هماهنگی دارد: بسته به هر موقعیت خاصی هزاران راه برای انفاق وجود دارد و دیندار واقعی کسی است که این مفهوم انتزاعی را در لحظه لحظه زندگی خویش پیاده کند نه آنکه با محدود کردن آن به یک پیاده سازی خاص روح فرمان انتزاعی را نادیده بگیرد. یا در مواردی دیگر پس از پرسش سخیف یثربی ها در مورد دغدغه های نفسانی شان قرآن در عین آنکه خواسته ایشان برای تعیین یک پیاده سازی را رد نمی کند یادآور مسایل مهمتری می شود که یثربی ها از آن غافل استند و بهتر بود بر روی آنها تمرکز می کردند. برای مثال وقتی یثربی ها از آمیزش جنسی می پرسند قرآن از انگیزه آنها خبر می دهد که مساله مهمتر پرهیز از خوردن مال یتیمانی است که پرسش کنندگان در پی آمیزش جنسی با ایشان استند [۴:۱۲۷].ا

اگر ما باور داشته باشیم که ما مخاطب مستقیم پیاده سازی های بازتاب داده شده در قرآن نیستیم به این معنی نیست که ما نمی توانیم از این جزییات بیان شده در قرآن بهره بگیریم. برای مثال جزییات پیاده سازی مربوط به انتخاب یک گاو توسط بنی اسراییل در قرآن بازتاب یافته است در حالی که دیندار معاصر سروکاری با این پیاده سازی ندارد ولی همینطور که پیشتر خواندید این آیات برای رسیدن به نگاه بیان شده در این مقاله بسیار سودمند بوده اند. از سوی دیگر مسلمان معاصر می تواند در حکمت پیاده سازی ها تفکر کند و بییند که چگونه می تواند روح این فرامین را در زندگی روزمره خویش پیاده کند. فعل حکم کردن که از حکمت می آید می تواند اشاره ای به همین نگاه باشد:
 وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فِيهِ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۵:۴۷﴾ 
برای مثال قرآن همانند کتاب های آسمانی پیشین به روزه سفارش می کند. همراه این سفارش جزییاتی است که روش خوبی از پیاده سازی این مراسم را برای مسلمانان زمان پیامبر شرح می دهد. مسلمان معاصر می تواند به این نتیجه برسد که نفس روزه داری برای او هم مفید می باشد. ولی لزومی ندارد روزه داری او عینا از روی جزییات بیان شده برای مسلمان یثربی زمان پیامبر باشد. برای مثال قرآن زمان روزه را از سحر تا غروب مشخص می کند که زمان معقولی برای شبه جزیره عربستان است. ولی این فاصله زمانی در کشورهای شمال اروپا بیش از ۲۰ تا ۲۲ ساعت است که اجرای این پیاده سازی را غیر ممکن می کند. 


!و) بی بندوباری


در نگاه این مقاله به قرآن٬ کشف جزییات پیاده سازی مفاهیم انتزاعی دینی که متناسب مقتضیات زمان و مکان ما باشد بر عهده ماست. این ماییم که تشخیص می دهیم بهترین روش کمک به فقرا در شرایط خاص جامعه ما چیست. این ماییم که تشخیص می دهیم سالم ترین سیستم اقتصادی قابل پیاده سازی در دنیای ما چیست. یافتن گونه بهینه نیاز دارد به دانش زمانه و درک نیازهای انسان و همینطور درک درستی از انسان ایده آلی که قرار است در این جامعه پرورش پیدا کند. ایرادی که معمولا به این نگاه دینی گرفته می شود آن است که با واگذاری امور خرد دین به دیندار، مجالی برای دخالت نفس اماره پدیدار می گردد. در این صورت نفس اماره مسلمان وی را به پذیرش پیاده سازی ای رهنمون می نماید که آسان تر و یا نزدیکتر به غریزه های شهوانی باشد. در پاسخ بایستی یادآور شد که نفس اماره هزاران عرصه برای عرض اندام دارد و اگر بنا بر دخالت داشته باشد از کوچکترین روزنه ها نیز خود را به بیرون می کشد. با بستن یا گشودن یک گذرگاه تغییری در اصل وجودی نفس اماره حاصل نمی شود. کم نیستند مسلمانانی که از خود را طرفدار سرسخت شریعت بیان شده توسط بزرگان محلی خود می دانند ولی در عمل از هزار راه دررو استفاده می کنند برای شانه خالی کردن نه تنها از آن پیاده سازی خاص بیان شده بلکه از نفس مفاهیم انتزاعی و اخلاقی تاکید شده در قرآن و دیگر کتاب های آسمانی. برای مثال مسلمانان معاصری استند که گرچه طرفدار پر و پا قرص یکی از رسایل توضیح المسایل رایج استند ولی با یک سفر مصلحتی از سوراخ شرعی نبود وجوب روزه برای مسافر استفاده می کنند که دشواری روزه را نچشند. یا مردانی که از حلال بودن صیغه در شریعت ارایه شده توسط بزرگان٬ برای زنبازی کمال استفاده را می برند. بنابراین باور داشتن یا نداشتن یک بسته دینی بکن-نکن تغییری در بی بندوباری افراد بی بندوبار نمی دهد. بالعکس حتی می توان گفت که مسلمانی که خود را پاسخگوی جزییات پیاده سازی اش می داند بسیار مراقب تر است از فردی که خیال خود را راحت می کند به آنکه گناه پیاده سازی اشتباه گردن بزرگ فتوا دهنده است (که نخواهد بود [۱۴:۲۱]). با این وجود یک مسلمان می تواند برداشت ذهنی خود از پیاده سازی نیک را به زبان یا قلم بیاورد تا در معرض قضاوت دیگر مسلمانان قرار بگیرد. بدین صورت بازخورد دیگران، به آگاهی مسلمان بر میزان نفوذ نفس اماره در پیاده سازی وی می انجامد.

[1] در این مقاله از عبارت "یثربی ها" برای اشاره به ساکنان یثرب که شامل مهاجرین مکه نیز می باشد استفاده می کنیم.ا
[3] God and Man in the Qur'an, Toshihiko Izutsu, Edition 2008, P-182 
[4] عهد عیسی بود و نوبت آن او جان موسی او و موسی جان او. شاه احول کرد در راه خدا آن دو دمساز خدایی را جدا. شیشه یک بود و به چشمش دو نمود چون شکست او شیشه را دیگر نبود. مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول

We invite you to join the No-Middleman Movement on facebook, which extends this view to all religions: 

Friday, November 27, 2015

اسلام بدون افراطی گری

8/27/2014

گروه داعش در شمال عراق به انگیزه ایجاد حکومتی اسلامی دست به فجیع ترین جنایات می زنند. اگر از مسلمانان افراطی که به نام خدا قتل و جنایت می کنند بپرسیم که چه چیزی ایشان را به این مسیر هدایت کرده است در نهایت خود را پیرو بی چون و چرای یک روحانی یا  فقیه اسلامی ای می دانند  که ایشان را به این امر فرمان داده است. مسلمانان افراطی باور دارند که فرمان  بزرگ اسلام دان ایشان معادل  فرمان خداست و اگر از فرامین بزرگان دینی پیروی کنند خدا را خشنود کرده و شایسته بهشت می شوند. این گونه دینداری ما را یاد شرک می اندازد همان پدیده ای که مبارزه با آن پیام اصلی اسلام بود. چطور شد که آن دین شرک گریز به اینجا رسیده است که پیروانی مشرک دارد؟

اگر ریشه های اعتفادی این مسلمانان افراطی را بررسی کنیم میبینیم که همانند آنچه که در ادیان بزرگ دیگر رخ داد در شالوده تفکر دینی مسلمانان نیز اعتماد به بزرگان دینی و پذیرفتن بی چون و چرای بسته دینی ارایه شده توسط ایشان جای ایمان به خدا را گرفته است. به عبارت دیگر مسلمانان کنونی اعتماد بی چون و چرا به بزرگ دینی دیار خود و پیروی از وی را معادل ایمان خالصانه به خداوند می دانند. در مقاله ایمان یا اعتماد این دو پدیده را در ادیان به طور عام بررسی کرده و نشان می دهیم که چرا و  چگونه اعتماد به بزرگان دینی بخشی از فرهنگ دینی زمانه ما شده است. این مقاله نشان می دهد که در اسلام به طور خاص حدیث و ضمیمه آن به اسلام مهمترین عاملی است که به اعتماد به بزرگان دینی در اسلام مشروعیت بخشیده است. اسلام کنونی آمیخته با حدیث چنان پیچیده و درهم شده است که برای مسلمان عامی راهی را باقی نمی گذارد جز آنکه به بزرگ حدیث دانی مراجعه کند و از او بپرسد "اسلام در این باره چه می گوید؟" این پیروی کورکورانه زمینه را برای افراطی گری فراهم می کند چراکه اگر بزرگ دینی ناحیه ای افراطی باشد دینداران آن ناحیه نیز به نام دین افراطی گری می کنند.

سپس در مقاله اسلام بدون حدیث مزایا و معایب نبود حدیث در فرهنگ اسلامی را بررسی می کنیم و نشان می دهیم که با حذف حدیث نه تنها چیزی از اسلام کم نمی شود بلکه به ما امکان کشف دوباره اسلامی ساده داده می شود که از فرامین آن چیزی جز حکمت و زیبایی باز نمی تابد. در اسلام ساده که از بند پیچیده گی های حدیث رها شده است جایی برای بزرگان دینی حدیث دان وجود ندارد که بخواند پیروان خود را به افراطی گری و قتل و غارت فراخوانند. سپس در مقاله محدوده قوانین قرآن نگاهی دوباره به برخی از مسایل بحث برانگیز در قرآن مانند برده داری و حقوق زنان می اندازیم و قرآنی را مشاهده می کنیم بسیار متفاوت از آنچه که بزرگان دینی در طول قرنها تبلیغ می کرده اند

پرسشهای مکرر
پ۱:‌ آنها علمای گمراه استند. من از علمای راستین پیروی می کنم
پاسخ:‌ قرآن در مورد پیروی کورکورانه هشدار می دهد. به بخش د مقاله ایمان یا اعتماد مراجعه کنید

پ۲:‌ برخی از افراطیگران ادعا می کنند که دنباله روی هیچ عالم دینی نیستند و تنها از قرآن پیروی می کنند:
پاسخ: ایشان بر مبنای یک تفسیر منحرف از قرآن عمل می کنند که توسط علمای پیشین و بر اساس حدیث تدوین شده است. ایشان در عمل از مسیر گمراه ارایه شده توسط آن علمای پیشین پیروی می کنند

پ۳: قرآن خودش می گوید که کافران را بکشید
پاسخ: متن از زمینه آن جدا شده است! آیه های مد نظر شما در مورد یک جنگ خاص میان مردم مدینه و جانیان مکه می باشد. از مکیان با نام کافر یاد شده است که در زبان عربی معنای ناسپاس است چراکه ایشان نسبت به نعمت قرآن و پیامبر ناسپاس بودند. قرآن واژه کافر را حتی در مورد مسلمانان هم استفاده می کند. ولیکن ترجمه های رایج در بازار که توسط بزرگان دینی ارایه شده است کافر را به معنای منکر خدا معنی می کنند که باعث این اشتباه شده است

پ۴:‌ افراطیون از احادیث جعلی استفاده می کنند. تشخیص حدیث درست از جعلی خود دانش پیچیده ای است که همه کس آن را نداند. من از علمای آگاه پیروی می کنم که به این دانش تسلط دارند:
پاسخ: افراطیون همین نسبت را به شما می دهند. نکته ولی آن است که شما و افراطیون هر دو کورکورانه از کسی پیروی می کنید و هر دو شما فکر می کنید که بزرگ دینی شما بر راه درست است و دیگران گمراه. به مقاله ایمان یا اعتماد درباره پیروی کورکورانه مراجعه کنید.

پ۵: چرا باید من به مقاله شما اعتماد کنم. مگر تو عالم دینی استی؟
پاسخ: به افراد اعتماد نکن. بلکه به استدلال های ایشان گوش بده در آنها تفکر کن و بر اساس آنها راه درست را تشخیص بده.

پ۶:‌ بدون حدیث چگونه جزییات شرع مانند نماز را بدانیم؟
پاسخ: به بخش ۴ مقاله اسلام بدون حدیث مراجعه کنید

پ۷: مگر قرآن خودش نمی گوید که از احادیث پیروی کنیم؟
پاسخ: خیر. این مطلب در مقاله نقد اسلام ساده به تفصیل بحث شده است

پ۸:‌ انکار حدیث به معنی نادیده گرفتن محمد (ص) است؟
پاسخ: خیر. مقاله نقش پیامبر در اسلام را مطالعه کنید.

ایمان یا اعتماد

7/6/2013
"All you need is faith and trust!"        peter pan, the comic character
ایمان یا اعتماد: کدامیک شالوده نگرش دینی است؟

ایمان و اعتماد در برداشت زمانه ما از دین واژگانی هم معنی استند که تمامی نگرش دینی بر شالوده آنها بنا شده است. در برداشت کنونی از دین همیشه مفاهیم، قوانین و مراسمی هستند که با تفکر منطقی نمی توان آنها را توجیه کرد و از خرد دیندار چنین انتظار می رود که این موارد را چشم بسته با چاشنی ایمان و اعتماد قورت دهد. این ویژگی چنان در گونه های جاری تفکر دینی خودنمایی می کند که منتقدان دینی دینداران را بی خردانی می دانند که عقل خود را زمین گذاشته اند و از یک بسته دینی شامل مفاهیم، قوانین و مراسم کورکورانه پیروی می کنند.
در این مقاله بنا بر آن نداریم که وجود عنصر "پذیرش بدون اثبات" را در تفکر دینی سالم منکر بشویم. ولیکن اعتقاد داریم که این پذیرش - که ما آن را با نام ایمان می شناسیم - در اصل دین به موارد انگشت شماری محدود می شود و گسترش آن به مجموعه وسیعی از قوانین و مراسم (در اصطلاح بسته دینی) از عنصر دیگری به نام اعتماد سرچشمه می گیرد. در این مقاله توضیح می دهیم که اعتماد نه تنها جزو پایه های تفکر دینی نیست بلکه در مواردی همان عنصر فاسدی است که دین برای مبارزه با آن برپاخاسته است.
در ادامه هر یک از واژگان ایمان و اعتماد را در دین تعریف کرده و آنها را در بستر دین اسلام به عنوان یکی از دینهای مطرح زمانه بررسی می کنیم.

ایمان

در دل هر تفکر دینی بخش اثبات ناپذیری وجود دارد که دیندار باستی به آن "ایمان" پیدا کند [انعام 158] [اعراف 75 و 76] [اعراف 111]. این عنصر اثبات ناپذیر نه تنها نقطه ضعف دین نمی باشد بلکه مانسته روح زنده دین می باشد که بدون آن دینداری از یک صفت آسمانی مبتنی بر اختیار انسان به یک آیین خشک و زمینی و گریزناپذیر کاهش پیدا می کرد. اگر مبانی دینی همه اثبات پذیر بودند شور و جوشش دینی ناشی از عشق به آفریننده کمال [آل عمران 31] به یک سری گزاره های خشک منطقی که گریزی از پیروی آنها نیست تبدیل می شد [یس 11]. ا
با این حال دینداران در طول تاریخ ایمان را نقطه تاریک روش خود برمی شمردند و ارتشی از فلاسفه و دانشمندان را بسیج می کردند به "ساختن برهان" برای "منطقی نمایی" پایه های تفکر دینی خود. نشان این امر برهان های بسیار درباره خداشناسی است که احتمالا خواننده این مقاله با تعدادی از آنها چون برهان نظم آشنا است. جالب آن است که شواهد چندانی وجود ندارد که این برهان ها انسانهای خارج از حلقه دینی را به راستین بودن نگاه دینی "قانع" کرده باشد. بلکه به نظر می آید که این برهان ها بیشتر مصرف داخلی داشته تا خدشه ناپذیر بودن فرهنگ دینی خویش را به نسل بعدی که در آن منطقه جغرافیایی زاده می شوند بقبولانند.
این ترس از اثبات ناپذیری تا به آنجا رشد می کند که دینداران نیز حتی جرات به زیر سوال بردن این به اصطلاح برهان ها را نمی کردند. برای مثال وقتی دانشمند و فیلسوف بزرگ، بوعلی سینا، بیان می کند که اگرچه به قیامت "ایمان" دارد نمی تواند وجود آن را اثبات کند، به خروج از دین و از پس آن به مرگ تهدید می شود.
در شالوده هر تفکر دینی دو اصل اثبات ناپذیر وجود دارد: خدا و روز جزا: اینکه در پس خلقت آفریننده هوشیاری وجود دارد که اعمال انسان را ارزیابی کرده و به نسبت جزا می دهد. برای هیچیک از این دو اثبات منطقی وجود ندارد و از دیندار انتظار می رود که با آنها "ایمان" یا باور داشته باشد و به حکم این ایمان دامن از بدی ها پاک نگه دارد [یونس 63][یوسف 57] و به نیکویی همت گمارد [بقره 82]. باور به این دو اصل اما، دیندار را به پیروی از هیچ مراسم یا افراد خاصی هدایت نمی کند.
اگرچه دو اصل آفریننده و روز جزا پایه های اساسی لازم برای تفکر دینی استند شاخه های گوناگون تفکر دینی، علاوه بر این دو اصل مشترک، اصول دیگری را نیز شامل می شوند که به پرسش های زیر پاسخ گوید:
ارتباط آفریننده با آفریده چگونه می باشد؟ آیا این ارتباط حالت کلامی نیز دارد؟
روش یافتن کرده ایده آل چیست و اینکه آیا آفریننده روشی برای راهنمایی آفریده به انجام کرده نیکو دارد؟
پاسخ های شاخه های تفکر دینی به این پرسش ها گوناگون است ولیکن می توان چکیده آنها را به صورت اصل پیام بیان کرد. اصل پیام باور به ارتباط کلامی میان آفریننده و برخی از آفریده های نشان کرده در برهه زمانی خاص می باشد. پیام به طور کلی شامل (1) بیان مدلی از ارتباط میان آفریدگار و آفریده [مائده 40] [آل عمران 108] [نساء 26] [انفال 7] [توبه 55] [نساء 116] [اعراف 125 و 126]، (2) یادآوری آفریده به هدف اصلی آفرینش [ذاریات 56 و 57] [طه 14] [بقره 152]، (3) بیان مدلی از آفریده ایده آل [انعام 85] [نحل 122] [انبیاء 86] و (4) در نهایت نمونه هایی از پیاده سازی درست [نساء 59] [نساء 102] [مجادله 3] و نادرست [نساء 65] [نساء 75] این مدل در برهه یا برهه های زمانی خاص می باشد.
اینکه آیا آفریننده چنین پیامی را به فلان آفریده فرستاده است یا نه و همینطور میزان نزدیکی متنی که ما آن را می خوانیم به آن پیام فرستاده شده قابل اثبات نیست و دیندار بر اساس باور دینی خود، نسبت متن حاضر به پیام را می پذیرد. برای مثال در زیرشاخه اسلام، دیندار باور می کند که یکی از چهارده نسخه موجود قرآن همان پیامی است که بر محمد نامی فرستاده شده است. اگرچه این باور پس از مطالعه قرآن و اعتقاد دیندار بر غیرزمینی بودن متن تقویت می شود، همانند دو اصل خدا و روز جزا اثبات پذیر نمی باشد [اعراف 75]. ا

"جواب نصف سوالهای دینی و قرآن مدرسه این بود: ایمان، تقوا و عمل صالح"
از منتخب طنزهای رایج میان عوام ایران در سال 1391

اعتماد

همان طور که در بخش قبل گفتیم ایمان به معنای پذیرش آفریننده هوشیار و روز جزا است. ایمان دیندار او را به پاکدامنی [یونس 63] و کرده نیکو [بقره 82] فرا می خواند؛ اگرچه مشخص نمی کند که دقیقا چه عملی نیکو و چه کرده ای پلید می باشد. پرسشی کاربردی که برای دیندار در زندگی روزمره مطرح است این است که مصداق کرده نیکو و پلید چیست؟ در این مقاله بنا بر پاسخ به این پرسش دشوار نداریم. اعتقاد نگارنده بر آن است که پاسخ یکتایی به این پرسش وجود ندارد: گاهی همنوا شدن با جریان آفرینش انسان را به یافتن راه درست هدایت می کند، چنانکه بسیاری از پیامبران نخستین اینگونه راه خود را از رویه ناپاک قوم خود جدا کردند. گاهی نیز همراهی با آفریده های راه یافته به دانستن راه درست کمک می کند، چنانکه بسیاری از انسانهای همزمان پیامبران از همصحبتی با ایشان بهره می بردند [آل عمران 31] [طه 90]. در مواردی هم خواندن پیام های پیشین و تلاش برای فهم مدل آفریده ایده آل که در آنها بیان شده است می تواند راه گشا باشد [بقره 2] [زمر 17 و 18]. ا
به جای دادن پاسخی مبهم و احتمالا ناکامل به این پرسش دشوار، در این بخش پاسخهایی را که دینداران به این پرسش داده اند را تحلیل کرده و نشان می دهیم که چگونه این پاسخ ها منجر به زایش مفهوم اعتماد در تفکر دینی شده است

الف)‌ ارتباط روحانی

یک پاسخ ممکن که بسیاری از شاخه های دینی آن را پذیرفته اند آن است که دانستن کرده درست از نادرست با ارتباطی روحانی و غیرکلامی با آفریننده ممکن می باشد. در این نگاه فرد روحانی به واسطه زلالی روح و نزدیکی آن به سرچشمه حقیقت می تواند باطن پلید کرده نادرست خود را با چشم دل ببیند و دامن از آنها پاک نگه دارد. مشکل اصلی این روش آن است که اگرچه دیندار عامی امکان ایجاد چنین رابطه ای را نمی تواند رد کند، در عمل خوب می داند که کمینه خود وی به این سطح از ارتباط روحانی نرسیده است و وانمود آن فریبی بیش نمی باشد. آنچه درنهایت در جامعه دینی با آن سر و کار داریم گروه کلان غیر روحانی است که در جستجوی راه درست است و گروه خرد روحانی است که مدعی است که به چنان درجه ای از روحانیت رسیده است که راه درست را "می بیند". آنچه تراکنش میان این دو گروه را در بسیاری از جوامع دینی فراهم می سازد، عنصری به نام "اعتماد" است: گروه بزرگ دینداران می توانند به صداقت و روحانیت گروه کوچک روحانی - که ما از ایشان با عنوان "بزرگان" یاد می کنیم - اعتماد کنند و درستی و نادرستی کرده ها را از ایشان بپرسند. رد‍پای این نگاه را می توان در بسیاری از فرهنگهای دینی کم و بیش مشاهده کرد. این تراکنش روحانی محور میان عوام و بزرگان کمابیش در همه فرهنگ های دینی مشاهده می شود. از فرهنگهای دینی جاری که این رویه را میتوان بصورت پررنگ در آنها مشاهده کرد می توان کاتولیسیزم را نام برد که بر پایه اعتماد به صداقت و روحانیت کلیسا بنا شده است.

ب)‌ نمونه کاوی

به خاطر بیاورید که در اصل پیام، دیندار به بیان آفریدگار از نمونه هایی از پیاده سازی نیکی و پلیدی در زمان های پیشین باور پیدا می کند [توبه 75] [توبه 120]. باور به درستی این نمونه ها می تواند دیندار را به شناخت نیکویی از پلیدی در زمان و شرایط دیندار رهنمون سازد. این راهنمایی ولیکن به علت کمی شمار نمونه ها، در حد و اندازه اشاراتی گذرا محدود می شود و تمایل دیندار عامی به ساده سازی پروسه دینی با بیان دقیق بکن و نکن ها را فراهم نمی سازد [بقره ۶۷ و ۶۸] [ص 6] [بقره ۲۱۵]. گام نخست در این نگاه چیره به دین، یافتن راهی برای افزایش شمارگان نمونه ها است. شاخه های تفکر دینی روش های متفاوتی را برای نمونه سازی دارند. برای مثال یهودیت نمونه هایی از سرگذشت قوم خود را در کتابهای قطوری (تلمود) جمع آوری کرده و در کنار پیام نخستین نگه می دارد. در اسلام نیز روایات تاریخی از گفتگوهای میان پیامبر اسلام و دینداران همزمان وی با نام "حدیث" جمع آوری شده است. بسته به زیرشاخه، برخی از دسته های مسلمانان نمونه هایی از زندگی همنشینان پیامبر و یا خاندان او را نیز به گنجینه نمونه ها می افزایند.
سپس نمونه های جمع آوری شده می توانند به گزاره های دینی تبدیل شوند. برای مثال اگر در هزار سال گذشته نمونه ای وجود دارد که دینداران نزدیک به پیامبر از گونه خاصی از غذا دوری می کردند، این نمونه می تواند به گزاره کلی تبدیل شود که آن گونه را پلید می شمارد. مشکل آشکار این رویه، سست پایه بودن پروسه ساخت و ساز گزاره از نمونه می باشد. از این که بگذریم مشکل دوم که موضوع این نوشتار می باشد این است که هر چه قدر هم که این گزاره های بد و خوب بسیار باشند نمی توانند گونه های بیشمار موقعیت را که دینداران در گذر زمان و مکان با آن مواجه می شوند پوشش دهند. برای مثال هرچه قدر هم که پلیدی کردهء زشت و نابخشودنی ای چون کشتن یک کودک بر همگان آشکار باشد، باز هم در موردی ویژه برای بنده ای ویژه کرده ای خداپسند شمرده شده است [کهف 74 و 80]. نگاشت یک به یک بیشمار موقعیت متفاوتی که دیندار با آن سر و کار دارد به مجموعه محدود گزاره های دینی آرزویی ناشدنی است.
چاره اندیشیده شده ساختن گزاره های جدید با در کنار هم قراردادن گزاره های اولیه است که خود پیچیدگی روش دینی را دو چندان می کند؛ تا آنجا که طی این پروسه پیچیده برای تک تک دینداران عملا غیر ممکن می شود. در این مرحله است که "اعتماد" وارد فرهنگ این نگرش دینی می شود. اعتماد به معنای پذیرش صداقت و مهارت انسانهای خاصی از گروه دینداران است برای دانستن تجسمهای نیکی و بدی در زندگی روزمره. در این روش گروه کوچکی از دینداران - که ما با آنها با نام بزرگان می شناسیم - زندگی خود را وقف داده کاوی در گزاره ها و نمونه های پیشین و یا به عبارتی "نمونه کاوی" می کنند. دینداران کوچک موقعیت خود را به صورت پرسش برای بزرگ بیان می کنند؛ بزرگ در نمونه ها و گزاره های پیشین کاوش کرده و گزاره جدید را تولید می کند (اینچنین کن و آنچنان نکن)؛ دیندار به مهارت و صداقت بزرگ اعتماد می کند و در نهایت گزاره را به اجرا می گزارد.

ج)‌ دین +‌ اعتماد

مشکل بنیادین اضافه کردن اعتماد به فرهنگ دینی این است که که دیندار پیرو معیاری برای درستی سنجی گزاره های تولید شده توسط بزرگ دینی را ندارد. اگر گزاره ای با منطق نخواند دیندار نمی تواند آن را رد کند زیراکه دیندار باور دارد که فرامین خداوند لازم نیست که توجیه شده باشند. دیندار کامل فردی است که فرمان خدا را بدون چون و چرا اجرا کند. پس اگر گزاره تولید شده توسط یک بزرگ با فطرت، منطق، پیام، یا روح دین نخواند دیندار نمی تواند تشخیص دهد که آیا غیرطبیعی بودن گزاره از اشتباه بزرگ ناشی می شود یا از درک ناقص دیندار از طبیعت خود. تنها گزینه دیندار "اعتماد" است، حال یا به مهارت و صداقت بزرگ یا به روحانیت وی. در حقیقت، این فرهنگ های دینی به دینداران خود چنین می قبولانند که حتی هم اگر اشتباهی در تشخیص کرده درست از نادرست صورت گیرد گناه آن متوجه بزرگان می باشد و یا به اصلاح بزرگان لطف کرده و گناه اشتباه احتمالی را به گردن می گیرند. [عنکبوت ۱۲] [ابراهیم ۲۱]
برای دینداری که در داخل فرهنگ دینی آمیخته با اعتماد رشد کرده است، دشوار است پذیرش طبیعت غیردینی اعتماد که بیشینه محتوای تمرین شده دین او را تشکیل می دهد. برای مثال هر اندازه که اعتماد به کلیسا در نظر دینداران خارج از حلقه دینی کاتولیک وصله ای ناجور بر پیکر مسیحیت می نماید، به همان اندازه برای پیروان مکتب کاتولیسزم راه قطعی رستگاری محسوب می شود.

د) دین # اعتماد

میتوان اعتماد را اولین اشتباه دینی تاریخ نام برد آنگاه که آدم به سوگند شیطان اعتماد کرد [اعراف 21] و از میوه درخت ممنوعه خورد. از آن پس همین عنصر اعتماد با نقش و نگارهای مختلف و نام های تازه در فرهنگ های دینی آدمیان نفوذ می کند. با بررسی تاریخچه شاخه های مختلف دینی می توان میزان آسیب های وارده به دین پس از آمیختگی با عنصر زهرآگین اعتماد را به روشنی مشاهده کرد. برای اینکه مطالب انتزاعی مطرح شده در این مقاله را از اختلاف نظر در مورد وقایع تاریخی دور نگه داریم، این بررسی تاریخی را به عهده خواننده می گذاریم. تنها به این پیشنهاد به خواننده بسنده می کنیم که آسیب های اعتماد را در فرهنگ دینی ای به غیر از فرهنگ دینی خود بررسی کند تا گستره اندیشه خویش را با تعصب های حلقه دینی ای که در آن رشد کرده است محدود نکند. در عوض در این بخش با استفاده از آیات قرآن نشان می دهیم که اعتماد یکی از همان هیولاهایی است که دین به مبارزه با آن برخاسته بود. ولیکن اعتماد در زمانه ما به جای آنکه در نبردگاه مردانه رویاروی دین بایستد در گوشت و پوست و خون آن نفوذ کرده است و بخشی از هویت فرهنگ دینی شده است!
در ادامه با تکیه بر آیه های قرآن برداشت نگارنده را از نگاه دینی سالم در قرآن توضیح می دهیم و نشان می دهیم که قرآن چگونه به مفهوم اعتماد که در فرهنگ دینی کنونی واژه مقدسی شده است اشاره می کند و آن را ریشه گمراهی بسیاری از انسان ها معرفی می کند.

در نگاه قرآن کسانی که به آفریننده عشق می ورزند به مسیر هدایت می گروند
 

قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّـهُ وَيَغْفِرْ‌ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ‌ رَّ‌حِيمٌ ﴿٣١

و کسانی که در این عشق خالص نیستند به مسیر انحرافی "پیروی" از گروه خاصی از انسانها که می توان آنها را بزرگان ترجمه کرد [احزاب 67] کشیده می شوند
 

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّـهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّـهِ ۖ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّـهِ ۗ وَلَوْ يَرَ‌ى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَ‌وْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّـهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّـهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ ﴿١٦٥﴾ إِذْ تَبَرَّ‌أَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَ‌أَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ ﴿١٦٦
 

وَقَالُوا رَ‌بَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَ‌اءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا ﴿٦٧

و این رویه نادرست آنها را به پیروی از فرهنگ اشتباه دینی به اشتباه رفته دیار خود [بقره 170] [لقمان 21] رهنمون می سازد
 

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا ۗ أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ ﴿١٧٠
 

 وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا ۚ أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَىٰ عَذَابِ السَّعِيرِ‌ ﴿٢١

در حقیقت بزرگان یکی از موانع اصلی نرسیدن درست پیام به مردم بوده اند. قرآن به مواردی [ص 6] [اعراف 90] [اعراف 75] اشاره می کند که بزرگان در مقابل پیام حق مقاوت می کنند و پیروان خود را به پیروی از فرهنگ گمراه دینی دیار خود فرا می خواندند


وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُ‌وا عَلَىٰ آلِهَتِكُمْ ۖ إِنَّ هَـٰذَا لَشَيْءٌ يُرَ‌ادُ ﴿٦
 

وَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْبًا إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُ‌ونَ ﴿٩٠

قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُ‌وا مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْ‌سَلٌ مِّن رَّ‌بِّهِ ۚ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْ‌سِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ ﴿٧٥﴾ قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُ‌وا إِنَّا بِالَّذِي آمَنتُم بِهِ كَافِرُ‌ونَ ﴿٧٦

در موارد بسیاری [بقره 166] [سبا 31] [ابراهیم 21] قرآن رویدادی در قیامت را تصویر میکند که پیروان گمراه دلیل گمراهی خود را بزرگان معرفی می کنند  


إِذْ تَبَرَّ‌أَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَ‌أَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ ﴿١٦٦﴾ وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّ‌ةً فَنَتَبَرَّ‌أَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّ‌ءُوا مِنَّا ۗ كَذَٰلِكَ يُرِ‌يهِمُ اللَّـهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَ‌اتٍ عَلَيْهِمْ ۖ وَمَا هُم بِخَارِ‌جِينَ مِنَ النَّارِ‌ ﴿١٦٧


وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا لَن نُّؤْمِنَ بِهَـٰذَا الْقُرْ‌آنِ وَلَا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ ۗ وَلَوْ تَرَ‌ىٰ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَ‌بِّهِمْ يَرْ‌جِعُ بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُ‌وا لَوْلَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ ﴿٣١﴾ قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُ‌وا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَىٰ بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم ۖ بَلْ كُنتُم مُّجْرِ‌مِينَ ﴿٣٢﴾ وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُ‌وا بَلْ مَكْرُ‌ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ‌ إِذْ تَأْمُرُ‌ونَنَا أَن نَّكْفُرَ‌ بِاللَّـهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا ۚ وَأَسَرُّ‌وا النَّدَامَةَ لَمَّا رَ‌أَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا ۚ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿٣٣


وَبَرَ‌زُوا لِلَّـهِ جَمِيعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُ‌وا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّـهِ مِن شَيْءٍ ۚ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّـهُ لَهَدَيْنَاكُمْ ۖ سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْ‌نَا مَا لَنَا مِن مَّحِيصٍ ﴿٢١

شواهدی در قرآن وجود دارد که نشان میدهد که پیروان گمراه خود جزو باورکنندگانی بودند که دیندار بشمار می آمدند ولیکن اعتماد به بزرگان دینی آنها را به دینی ناخالص رهنمون کرده است
 

وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُ‌وا عَلَىٰ آلِهَتِكُمْ ۖ إِنَّ هَـٰذَا لَشَيْءٌ يُرَ‌ادُ ﴿٦
 

يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُ‌وا لَوْلَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ ﴿٣١﴾ ... ﴿٣٢﴾ وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُ‌وا بَلْ مَكْرُ‌ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ‌ إِذْ تَأْمُرُ‌ونَنَا أَن نَّكْفُرَ‌ بِاللَّـهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا ۚ ... ﴿٣٣
 

اتَّخَذُوا أَحْبَارَ‌هُمْ وَرُ‌هْبَانَهُمْ أَرْ‌بَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْ‌يَمَ وَمَا أُمِرُ‌وا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَـٰهًا وَاحِدًا ۖ لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِ‌كُونَ ﴿٣١

بنابراین اینگونه نبوده است که بزرگان که سد راه هدایت بودند افرادی خارج از دایره دینی باشند، بلکه بالعکس خود از طلایه داران فرهنگ دینی (به اشتباه رفته) زمان خود بودند (اتَّخَذُوا أَحْبَارَ‌هُمْ وَرُ‌هْبَانَهُمْ أَرْ‌بَابًا). تا به آنجا که به پیروان خود گزاره های مستقیمی ارایه می دادند که خداوند چه کرده ای را می پسندد و چه چیز را ناپسند می دارد (إِنَّ هَـٰذَا لَشَيْءٌ يُرَ‌ادُ ٦).

جمع بندی

در این مقاله نشان دادیم که نگرش دینی بر شالوده ایمان به اصول اثبات ناپذیری مانند آفریننده هوشیار و روز جزا بنا شده است. ولیکن این ایمان به موارد انگشت شماری محدود می شود و گسترش آن به مجموعه وسیعی از بزرگان دینی و مراسم از عنصر دیگری سرچشمه می گیرد که ما آن را اعتماد نامیدیم. در ادامه با استفاده از آیات قرآن نشان دادیم که اعتماد نه تنها در فرهنگ دینی سالم جایی ندارد بلکه در مواردی یکی از همان عناصر فاسدی است که دین برای مقابله با آن به مبارزه برخواسته است. در حقیقت اعتماد به بزرگان فرهنگ دینی هر دیار یکی از موانع اصلی برای رسیدن پیام دین به مردم بوده است.

 مقاله های دیگر را در اینجا ببینید

نقش پیامبر در اسلام

4/15/2015

محور مرکزی ادیان بزرگ پیام است. پیام راهنمایی آسمانی است که به یکی از زبانهای بشری بیان شده است
 [۱۹:۹۷] [۱۴:۴] [۲:۱۵۹] [۴۰:۶۶] [۷۵:۱۸]
پیامبر انسانی وارسته و برگزیده است که واسطه دریافت این پیام می باشد. نقش پیامبری ولیکن چیزی از ارزشهای انسانی وی نمی کاهد:‌ پیامبر غیب نمی داند [۶:۵۰] اشتباه می کند [۹:۴۳] [۴۷:۱۹] [۸۰:۱۰] و خواهشهای نفسانی دارد  [۳۳:۷۷]. پس از درگذشت پیامبر اسلام اما، مسلمانان نوآوری کردند و نقش جدیدی را برای ایشان بافتند:‌ مسلمان کامل را کسی دانستند که تمامی رفتار، سبک زندگی، مدل لباس، و حتی اندازه ریش او شبیه پیامبر باشد. این نوآوری در طول زمان چنان رشدی کرده است که در زمانه ما پیامبر بدون این نقش ساختگی فردی بی خاصیت می نماید. برای نمونه اگر سندیت اصل کذایی حدیث را که هیچگاه در زمان پیامبر بخشی از دین نبوده است را زیر سوال ببریم مسلمانان این را معادل نادیده گرفتن پیامبر و توهین به وی میشمارند و می پرسند:‌ اگر حدیث بخشی از اسلام نیست پس اصلا چه نیازی به پیامبر بود؟!

در این مقاله مروری بر پیامیابی، جایگزین ارسال پیام بدون پیامبر، می کنیم و نشان می دهیم که نقش پیامبر در دریافت و رساندن پیام بسیار کلیدی می باشد. جایگاه پیامبر در دین بسیار ارزشمند است و نیازی به نوآوری حدیث از طرف ما برای ارزش یافتن ندارد.

پیامیابی

برای درک کمال جایگاه پیامبر در دین، در این بخش روشی جایگزین برای رساندن پیام الهی به بشر زمینی را بررسی می کنیم. فرض کنیم که خداوند بخواهد پیام را بدون واسطه پیامبر به مردمان یک ناحیه برساند. یک گزینه آن است که پیام بر روی لوحی از جنس ماده نوشته شود و انسانها مستقیم و بدون واسطه هیچ پیامبری آن لوح را بخوانند. مشکل آن خواهد بود که چگونه مردمان آن ناحیه بدانند که لوح از طرف خداوند است و نه انسان. هرگونه که ارسال لوح را تصور کنید همیشه یکی از اهالی ناحیه اولین فردی خواهد بود که لوح را می یابد که ما او را با نام پیامیاب صدا می زنیم. بایستی مکانیزمی باشد که پیامیاب را از اهمیت و سرچشمه پیام آگاه کند. این مکانیزم می تواند دگرگونی معنادار در محیط دیداری پیامیاب باشد (مانند آنکه لوحها از آسمان به آرامی به زمین فرود آیند [۴:۱۵۳]) یا آنکه دگرگونی معنادار در محیط شنیداری باشد (مانند آنکه پیامیاب کلامی را بشنود [۲۰:۱۱]). در عمل این مکانیزم به پدیده وحی که در آن فرشته [۹۶:۱] یا خدا [۲۰:۱۳] با پیامیاب سخن می گوید، نزدیک می شود.

مشکل بعدی آن است که لوح مادی دوام ابدی ندارد. اگر نه با فرسایش طبیعی، با جنگهای انسانی فرجام لوحهای مادی نابودی خواهد بود. برای نسلهای آینده تنها کپی لوحها و شهادت های تاریخی از برابری کپی با اصل می ماند. این همان سرنوشتی است که بر سر ده فرمان موسی آمد. پس برای نسلهای آینده تفاوتی نمی کند که اولین بار پیام به دست انسان بر روی لوحی کنده شده باشد یا با معجزه ای آسمانی. تفاوتی نمی کند که پیامیاب پیام را از روی لوحی مادی خوانده باشد یا آنکه با گوش خود شنیده باشد. از این دیدگاه پیامیابی هیچ مزیتی بر روش وحی ندارد.

پس از آنکه اهمیت پیام به پیامیاب القا شد، مشکل بعدی قانع کردن مردمان ناحیه از اهمیت و اصالت پیام توسط پیامیاب می باشد. پیامیاب نیاز به روشی برای جلب توجه مردمان ناحیه دارد. یک روش آشنا معجزه است. خداوند به پیامیاب توانایی دگرگونی غیرطبیعی در محیط طبیعی می دهد؛ مردمان ناحیه شگفتی این دگرگونی را با چشم می بینند و به اهمیت و درستی رسالت او ایمان پیدا می کنند [۷:۱۲۰]. مشکل اما آن خواهد بود که شگفتی معجزه نسل به نسل کاهش می یابد و زمانی فرا خواهد رسید نسل آینده که شگفتی معجزه را به چشم ندیده است از خود می پرسد که آیا آن معجزه واقعا رخ داده است؟ [۱۶:۲۴] کارکرد معجزه بنابراین تنها محدود به مردم آن ناحیه و شاید چند نسل پسین باشد و تاریخ مصرف آن دیر یا زود فرا می رسد.

پیامیاب = پیامبر

در بخش پیشین نشان دادیم که با حل معایب روش پیامیابی، پیامیاب در عمل به پیامبر تبدیل می شود:‌ پیام را به صورت وحی دریافت می کند و از معجزه برای جلب توجه مردمان ناحیه به پیام استفاده می کند. مثال موفق روش پیامیابی موسی آورنده ده فرمان می باشد که در عمل پیامبر هم بود.

زیبایی های پیامبر اسلام

در پیامرسانی پیامبر اسلام دو نکته برجسته وجود دارد. یکی آنکه به جای معجزات سنتی آنچه که در آغاز مردمان ناحیه را به شنیدن پیام تشویق می کند وارستگی شخصیت ایشان می باشد [۳:۱۵۹] [۹:۱۲۸] [۶۸:۴]. محمد چنان شهرتی در راستی و درستی داشت که بسیاری از مردم ناحیه پیام را به اعتبار شهادت او پذیرفتند. دیگر آنکه هنگامی که پیامرسانی گسترش پیدا کرد و بهانه جویان نبود معجزات سنتی را بهانه می کنند [۶:۳۷] [۲:۱۱۸] اسلام در مقابل این درخواست ها مقاومت کرده [۲:۳۳] و متن پیام را به عنوان معجزه معرفی می کند [۲۰؛۱۳۳]. معجزه بودن خود متن پیام در اسلام راز ماندگاری پیام می باشد. در دیگر ادیان با گذشت زمان تنها افسانه ای از معجزات باقی می ماند و اگر نسلی به آنها ایمان پیدا کند تنها به دلیل اعتماد به برخی از راویان تاریخ است؛ و چه علم بشری ای می توان نام بود سست پایه تر از علم تاریخ. برای ایمان به پیام اسلام ولیک نیازی به اعتماد به راویان تاریخ نیست:‌ هر مسلمانی در هر نسلی می تواند پیام (قرآن) را بخواند و تصمیم بگیرد که آیا آن را غیرزمینی می یابد یا نه [۱۱:۱۳]. به عبارت دیگر قرآن  پیامی خوداثبات [۱] می باشد که نیاز به ناقل معتمد در طول تاریخ ندارد
(برای بحث بیشتر به پیوست ۲ مراجعه کنید)
1. self-verifiable

مزایای نزول تدریجی اسلام

در بخش پیشین توضیح دادیم که پیامیابی مزینتی به روش پیامبری در اسلام ندارد. در این بخش برخی از مزایای نزول تدریجی قرآن بر پیامبر اسلام را بر معادل آن در روش پیامیابی (یافتن قرآن توسط پیامیاب) می شماریم.
قرآن می فرماید که نزول تدریجی قرآن باعث محکم کردن قلب پیامبر می شود [۲۵:۳۲] پیامبر گرچه انسانی وارسته است در نهایت انسان است با تمامی کاستی ها و تردیدهای انسانی. قرآن تدریجی و بنا به موقعیت موجود بر پیامبر نازل می شده است تا ایشان را در راه خویش استوار نگه دارد.
دیگر آنکه نزول تدریجی و وابسته به شرایط قرآن این نکته مهم را پر رنگ می کند که جزییات فرامین قرآن وابسته به شرایط زمان و مکان مردمان آن نازل می شده است و در نتیجه لزوما همگانی و ابدی نیستند. برای مثال قرآن شامل جزییات ریزی از احکام ارث می باشد (که بنا بر شواهد پس از پرسش مردمان ناحیه نازل شده اند [۴:۱۷۶] [۲:۲۱۵]) این که ما می دانیم نزول این احکام پس از پرسش یا واقعه ای خاص نازل شده است و اینکه خداوند مردمان زمان نزول قرآن را از پرسشهای بیجا نفی می کند [۲:۷۱] [۵:۱۰۱] ما را به این درک هدایت می کند که این جزییات اصل دین نیستند و مناسب زمان و مکان خاصی بیان شده اند.
سوم آنکه یک جوانه هرچه قدر هم پتانسیل کمال داشته باشد در محیط شوره زار رشد نمی کند و در نطفه خفه می شود. اگر نبود از خود گذشتگی های پیامبر اسلام برای رساندن پیام به مردم ناحیه اش [۲۶:۳]، و اگر نبود فرمانبری گروهی از مردم ناحیه از ایشان [۴:۵۹]، از آن پیام چیزی باقی نمی ماند که نسل ما بخواهد برای راهیابی به آن پناه ببرد. نزول تدریجی قرآن همراه با تربیت یک نسل بود [۹:۱۲۴]. این آغاز ریشه دار گرچه پس از مرگ پیامبر اسلام به خطا رفت، آنقدر پرمایه بود که نگاهداری پیام برای نسل های آینده را تضمین کند.

خلاصه

در این مقاله به بررسی نقش کلیدی پیامبران به طور کلی و پیامبر اسلام به طور خاص در رساندن پیام آسمانی به انسانهای زمینی پرداختیم. بدون از خود گذشتگی های پیامبر وارسته اسلام قرآنی بر جای نمی ماند که بتواند پس از هزاران سال راهنمای ما باشد. بنابراین نوآوری حدیث توسط ما نه تنها ارزشی به جایگاه والای ایشان نمی افزاید بلکه با تحریف روح نهفته در پیام ایشان قدرناشناسی ما نسبت به آن همه از خود گذشتگی را نشان می دهد [۲۰:۸۶]. ا

پیوست ۱: مورمن ها

مورمن ها از نظر تاریخی مثال آموزنده ای برای بررسی پدیده پیامیابی استند. ژوزف اسمیت انسانی عادی بود که در سال ۱۸۲۳ میلادی به مردمان ناحیه اش گفت که پیامی را حک شده بر روی لوح هایی از طلا یافته است. به گفته ژوزف، در هنگام یافتن پیام فرشته ای بر وی آشکار می شود و ماهیت پیام را برای او توضیح می دهد. از لوح ها چیزی باقی نمانده است به جز شهادت چند تن از همسایگان به مشاهده آنها [۲]. ژوزف  کپی ای از لوح ها به مردم ارایه نداد. در عوض در طول سالیان به طور تدریجی کتابی را به نگارش در آورد که به گفته او ترجمه لوح ها به انگلیسی می باشد. برای نسل ما ولیکن متن پیام باقی است و می توانیم آن را خوانده و در مورد آسمانی بودنش تصمیم بگیریم. اگر بنا به اعتماد به راویان تاریخی باشد ما نمی توانیم پیروان مذهب مورمن را نکوهش کنیم چرا که آنها همان روشی  را پی می گیرند ما مسلمانان به اجرا گذاشته ایم. ولی اگر خود متن را پایه قرار بدهیم می توان تفاوت زمین تا آسمان میان کتاب مورمن و قرآن را به آسانی مشاهده کرد. ما خوانندگان این مقاله را به خواندن فصل هایی از کتاب مورمن [۳]  و مقایسه آن با قرآن دعوت می کنیم.
2- http://en.wikipedia.org/wiki/Three_Witnesses
3- http://en.wikipedia.org/wiki/Book_of_Mormon

پیوست ۲: قرآن و تاریخ

از قرآن ۱۴ روایت متفاوت موجود است. اختلاف ها اگرچه جزیی و در حد اعراب استند گهگاه به تفاوت معنایی منجر می شوند. همینطور برای هر مسلمانی قسمتهایی از قرآن وجود دارد که کاملا قابل فهم نیست. اینکه فردی قرآن را معجزه وار بیابد تضمین نمی کند که تمامی اعراب های قرآن و تمامی کلمات آن دقیقا همان قرآنی باشد که بر پیامبر بیان شد. اگرچه ما قرآن را به معجزه وار بودن آن می پذیریم و نه به شهادت تاریخ، روایات متواتر تاریخی این احتمال را افزایش می دهد که این قرآن بسیار مشابه قرآن پیامبر است. از سوی دیگر پیامهای کلیدی قرآن مانند توحید، روز جزا، نیکوکاری و پرهیزگاری آنقدر تکرار شده اند که اختلاف های جزیی نمی تواند در روح آنها خدشه وارد کند.

مخاطب فرامین قرآن

10/25/2014
"قرآن خودش گفته"!
این اصطلاحی است که میان مسلمانان زیاد می شنویم. همراه این اصطلاح معمولا جمله ای از قرآن بدون توجه به متن قبل و بعد از آن از زمینه جدا شده و به عنوان فرمان مستقیم خدا برای مسلمانی که در قرن ۲۱ زندگی می کند خوانده می شود. فرض نهفته در پس این فرهنگ این است که مخاطب جملات امری قرآن مسلمانان تمامی مکان ها و زمان ها تا الی الابد می باشند. در این مقاله این فرض را به چالش می کشیم و نتیجه می گیریم که به طور پیش فرض مخاطب فرمان های قرآن مسلمانان اطراف پیامبر می باشند و اگر بنا به استقرا زدن و گسترش میدان عملکرد یک فرمان خاص به مسلمانان زمان ما باشد بایستی دلیل محکمی نیز ارایه شود و وجود فرمان در قرآن به تنهایی کافی نیست. در ادامه به بازنگری نقش قرآن در مذهب اسلام می پردازیم و با این نگاه نوین مروری دوباره می کنیم به شریعت به طور عام و همین طور به طور خاص  به چند مورد از قوانین بحث برنگیز آن مانند برده داری.

مثالهای نقض

با تفکر در زمینه بسیاری از فرمان های قرآن می توان به آسانی دریافت که مخاطب این فرامین گروه خاصی از مسلمانان حاضر در زمان نزول قرآن بوده اند. ولی چون این نگاه بسیار متفاوت با فرهنگ کنونی دینی و در نتیجه بحث برانگیز می باشد در اینجا از روش مثال نقض استفاده می کنیم و نشان می دهیم که مواردی وجود دارند که استقرای فرمان بیان شده در متن آیه به مسلمانان زمان ما غیر ممکن می باشد.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِن تَسْأَلُوا عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْ‌آنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّـهُ عَنْهَا ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ‌ حَلِيمٌ ﴿١٠١﴾در اینجا به روشنی می توان دید که مخاطب فرمان مسلمانانی می باشند در هنگام نزول تدریجی قرآن در قید حیات استند.
 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّ‌سُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ‌ لَّكُمْ وَأَطْهَرُ‌ ۚ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ‌ رَّ‌حِيمٌ ﴿١٢﴾در اینجا مخاطب فرمان مسلمانانی استند که توانای مکالمه خصوصی و نجواگونه با پیامبر اسلام را دارند.
 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَىٰ طَعَامٍ غَيْرَ‌ نَاظِرِ‌ينَ إِنَاهُ وَلَـٰكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُ‌وا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ ۚ إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ ۖ وَاللَّـهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ ۚ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَ‌اءِ حِجَابٍ ۚ ذَٰلِكُمْ أَطْهَرُ‌ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ ۚ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَ‌سُولَ اللَّـهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا ۚ إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّـهِ عَظِيمًا ﴿٥٣﴾در اینجا مخاطب فرمان بایستی قادر باشد که داخل خانه پیامبر بشود و از خواسته می شود که ابتدا اجازه بگیرد.
 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْ‌فَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُ‌وا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ‌ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُ‌ونَ ﴿٢﴾در اینجا مخاطب مسلمانی است که قادر به مکالمه شفاهی با پیامبر می باشد.
 

 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَرَ‌سُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ ﴿٢٠﴾در اینجا مخاطب مسلمانی است که در یک مکالمه زنده با پیامبر شرکت دارد.
 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُ‌وا بِمَا جَاءَكُم مِّنَ الْحَقِّ يُخْرِ‌جُونَ الرَّ‌سُولَ وَإِيَّاكُمْ ۙ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ رَ‌بِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَ‌جْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْ‌ضَاتِي ۚ تُسِرُّ‌ونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ ۚ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ ﴿١﴾در اینجا دشمنان مخاطب آیه مشرکین مکه استند که پیامبر را از مکه بیرون راندند.

شاهد دیگر قرآنی که بر این برداشت تاکید می کند آیه ۲۴:۶۲ است که مومنین را کسانی تعریف می کند که قبل از ترک از پیامبر اجازه بگیرند:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَىٰ أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّىٰ يَسْتَأْذِنُوهُ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ ۚ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿٦٢﴾

پس اصلا چرا قرآن نازل شد؟

مثالهای نقض بخش قبل نشان می دهند که نگاه سنتی به قرآن به عنوان رقیبی برای "ده فرمان" موسی درست نمی باشد. پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که اگر قرآن مجموعه ای از گزاره های امری نمی باشد پس جایگاه قرآن در دین اسلام چیست؟ در پاسخ بایستی گفت که جملات امری قرآن بخش بسیار کوچکی از قرآن را تشکیل می دهند. بیشتر حجم قرآن به بیان رابطه انسان و خدا٬ بیان نمونه هایی از انسان های نیکو٬ یاد آوری روز جزا و مرور تاریخ دینداران گذشته و اشتباهات ایشان می باشد. اینکه ما این بیشان را رها کرده و روی مجموعه کوچک فرامین مانور داده ایم تقصیر ماست و از ارزش قرآن چیزی کم نمی کند. مشکل از درک ما از دین است که به دنبال فرمانهای مستقیم "بکن و نکن" به صورت رساله توضیح المسایل می گردیم و اگر متنی آنها را شامل نباشد آن را ارزشمند نمی یابیم.
دیگر آنکه اگر ما باور داشته باشیم که ما مخاطب مستقیم فرمامین قرآن نیستیم به این معنی نیست که ما نمی توانیم از این فرامین بیان شده در قرآن بهره بگیریم. مسلمان قرن ۲۱ می تواند در حکمت این فرامین تفکر کند و بییند که چگونه می تواند روح این فرامین را در زندگی روزمره خویش پیاده کند. برای مثال قرآن همانند کتاب های آسمانی پیشین به روزه سفارش می کند. همراه این سفارش جزییاتی است که روش خوبی از پیاده سازی این مراسم را برای مسلمانان زمان پیامبر شرح می دهد. مسلمان قرن ۲۱ می تواند به این نتیجه برسد که نفس روزه داری برای او هم مفید می باشد. ولی لزومی ندارد روزه داری او عینا از روی جزییات بیان شده برای مسلمان زمان پیامبر باشد. برای مثال قرآن زمان روزه را از سحر تا غروب مشخص می کند که زمان معقولی برای شبه جزیره عربستان است. ولی این فاصله زمانی در کشورهای شمال اروپا بیش از ۲۰ تا ۲۲ ساعت است که پایبندی به این جزییات را غیر ممکن می کند.

دیگر چیزی از شریعت باقی نمی ماند!

در نگاه سنتی دین یعنی شریعت. دین آمده است که بگوید چه کن و چه نکن. ما هم اگر آن بکن و نکن ها را عینا با تمامی جزییات انجام بدهیم می رویم بهشت. اینکه این جزییات چگونه قرار است به رشد معنوی انسان کمک کنند که او را در نهایت شایسته بهشت کنند کاملا نادیده گرفته می شود. ۹۹ درصد محتوای کنونی فرهنگ دینی همین جزییات است و اگر نظریه ای اهمیت جزییات به زیر سوال ببرد مانند آن است دین را به زیر سوال برده است. این فرهنگ با قرآن همخوانی ندارد. چراکه بیشان قرآن هیچ سر و کاری با این جزییات ندارد. برعکس قرآن به مسلمانان زمان پیامبر توصیه می کند که از پرسشهای بیجا در مورد جزییات دوری جویند (۵:۱۰۱). عامه مردم در قلب خویش نیز به این فرهنگ اعتقادی ندارند و انسانها را با نتایج اجتماعی و فردی کرده هایشان قضاوت می کنند نه با نحوه تلفظ ض در وَلَا الضَّالِّينَ.
شریعت در نگاه این مقاله به قرآن هنوز وجود دارد ولی کشف جزییات آن که متناسب مقتضیات زمان و مکان ما باشد بر عهده ماست. این ماییم که تشخیص می دهیم بهترین روش کمک به فقرا در شرایط خاص جامعه ما چیست. این ماییم که تشخیص می دهیم سالم ترین سیستم اقتصادی قابل پیاده سازی در دنیای ما چیست. یافتن گونه بهینه نیاز دارد به دانش زمانه و درک نیازهای انسان و همینطور درک درستی از انسان ایده آلی که قرار است در این جامعه پرورش پیدا کند. پرسشی که معمولا در اینجا مطرح می شود این است که در این صورت ممکن است مسلمانی تشخیص دهد که اصلا نماز در قرن ما دیگر لزومی ندارد. در پاسخ باستی گفت که بهشت زورکی نیست. هم اکنون هم بسیاری از مسلمانان نماز واجب دانسته شده در فرهنگ کنونی دینی را یا بجا نمی آورند یا آنقدر سبک و سرسری ادا می کنند که آدم از مسلمان بودن خودش شرمش می گیرد. اگر نگاه بیان شده در این مقاله عمومی شود این دسته از مسلمانان احتمالا آنهایی می باشند که صدها بار تاکید قرآن به نماز را نادیده می گیرند. در نهایت مسلمانانی که به سفارش قرآن در روز مرتب خدا را یاد می کنند آنهایی استتد که از این یادآوری به طور عملی بهره مند می شوند.

مروری بر شریعت کهنه با نگاه نوین

در این بخش نگاهی گذرا به مسایل بحث برانگیز در شریعت کنونی از دیدگاه مطرح شده در این مقاله می پردازیم و مشاهده می کنیم که با دیدگاه نوین به قرآن اثری از قوانین غیرمعقول شریعت کهنه یافت نمی شود.
 برده داری: قرآن در زمانی نازل شده که برده داری بخش مهمی از نظام اقتصادی شبه جزیره عربستان بوده است. به ناچار فرامین قرآن به مردم شبه جزیره شامل جزییاتی مربوط به این قشر نیز می باشد. با نگاه نوین به قرآن وجود این جزییات به هیچ وجه به معنای توصیه به برده داری در قرن ۲۱ نمی باشد. برعکس با اندیشه در فرامین قرآن که توصیه به آزادی بردگان در قبال خطای نفس می کند این برداشت می شود که نیت قرآن انحلال تدریجی برده داری در طولانی مدت بوده است.
 جنگ با کفار: اینکه قرآن به مردم مدینه می گوید که با ناسپاسان مکه بجنگند جوازی برای کشت و کشتار قومی در قرن ۲۱ به بهانه ناسپاسی نمی باشد. بالعکس با تفکر در زمینه آیات فهمیده می شود که دلایل جنگ هیچ ربطی به اعتقادات دینی ساکنان مکه نداشته است. همینطور کشورگشایی های مسلمانان در طول تاریخ به بهانه گسترش اسلام و با اتکا به چنین آیاتی نیز محکوم می شود.
 حقوق زنان: اینکه در شرایط اجتماعی شبه جزیره عربستان بهتر بوده است که ارث زن نیم ارث مرد باشد دلیلی بر آن نمی شود که در قرن ۲۱ که زنان همپای مردان  مسئول اقتصاد خانواده استند نیز همچون قوانینی معقول باشد
حدیث: قرآن به مسلمان زمان پیامبر فرمان پیروی از ایشان را می دهد که منطقی است. ولی لزومی ندارد که این فرمان را به زمان ما نیز گسترش بدهیم که پیامبر در میان ما حضور ندارند. فرهنگ دینی کنونی ابتدا با استقرا این فرمان را برای ما لازم الاجرا می داند و سپس برای حل این تناقض که پیامبر در میان ما نیست چاره حدیث را پیشنهاد می کند که با حدیث کاوی حدس بزنیم که پیامبر چه فرمان می داد اگر او در میان ما می زیست!