Wednesday, November 25, 2015

اسلام ابراهیمی


امروزه اسلام را به عنوان دین پیروان محمد ص می شناسند. با این حال آنگونه که قرآن اسلام را تعریف می کند نوح٬ ابراهیم٬ پیامبران و بسیاری از پیروان ایشان نیز مسلمان بودند. این مقاله تنها با استفاده از قرآن به عنوان مرجع٬ تعریف دقیقی از اسلام ارایه می کند. با استفاده از این تعریف این مقاله برخی از سوء برداشت های رایج را به چالش می کشد؛ مانند آنکه گفته می شود:‌ "خداوند تنها اسلام (به معنای دین مسلمانان) را به عنوان دین می پذیرد" یا اینکه "تنها کسانی که به دین اسلام درآیند به رستگاری می رسند"ا

خلاصه:
سلام یعنی صلح و آرامش و بهترین واژه ای است که انسانها می توانند وقتی دیدار می کنند به همدیگر بگویند. صلحنامه پس از جنگ از همین رو سلم خوانده می شود (8:61). مسلمان فردی است که قدرت دیگر را به عنوان قدرت برتر می پذیرد قصد برتری جویی ندارد و هنگامی که آن قدرت را ملاقات می کند هیچ انگیزه ای جز صلح و آرامش ندارد (27:31). قرآن این واژه را انتخاب می کند تا اشاره کند به کسی که خدا را به عنوان برترین قدرت می پذیرد و چنان می زیید که پس از مرگ با صلح و آرامش با خداوند روبرو شود (3:102, 2:132, 7:126, 12:101, 26:89) چراکه خداوند خود آرامش مطلق است (السلام) و منزل آرامش مطلق جایی یافت نمی شود جز در محضر او (6:127). این گونه زندگی را اسلام نامیده می شود که گوهر اصلی دین است (3:83, 39:11, 29:46) که به تمامی آدمیان توصیه شده است (46:15) و توسط پیامبران از جمله نوح٬ لوط٬ ابراهیم٬ پیامبران بنی اسراءیل و همینطور حواریون به اجرا گذاشته شده است. دین همیشه تاریخ مورد سوء استفاده قرار گرفته و تحریف شده است همچنانکه ادیان پیشین در هنگام دعوت محمد ص تحریف شده بودند. پس پیامبر دعوت خویش را با یادآوری دینداران به اسلام٬ گوهر اصلی دین (2:112, 3:20, 4:125, 2:132)٬ که میان تمامی ادیان  مشترک است (29:46) آغاز می کند. مفهوم احیا شده دین از اینرو اسلام خوانده می شود (2:128) و کسانی که به آن اقرار می کنند مسلمان خوانده می شوند (49:14, 49:17). با این تعریف مسلمان اسمی که مدعی پیروی از محمد ص است می تواند متفاوت باشد با مسلمان راستین که می تواند از ادیان دیگر باشد ولیکن صلح و آرامش به قلب وی راه یافته است (26:89).

۱) روش

تنها مرجع تعریف اسلام در این مقاله قرآن است. ما به واژه نامه های عربی یا ترجمه های عالمان سرشناس دینی استناد نمی کنیم چراکه ترجمه همیشه با تفسیر و نگاه شخص مترجم آمیخته است. علاوه بر این٬ قرآن خود مهمترین مرجع ادبیات عرب برای تعریف دستور زبان عرب و معانی واژه ها است. معانی واژه ها در طول تاریخ در اثر تغییرات فرهنگی و سیاسی دستخوش تغییر می شوند. محدود کردن مرجع واژه شناسی خود به قرآن ما را از چنین تحریفاتی محفوظ می دارد و به معنی حقیقی واژه ها آنچنانکه منظور قرآن بوده است رهنمون می سازد.

با توجه به این مطلب ما در این مقاله روشی مشابه معناشناسی واژه ها که توسط دکتر ایزوتسو [۱] در تحلیل قرآن به کار گرفته شده است را به کار می بندیم:‌ ابتدا تمامی موارد استفاده از واژه و خانواده آن در قرآن را گردهم می آوریم٬ اینکه این واژگان چگونه و در چه زمینه ای استفاده شده است را بررسی می کنیم٬ و تلاش می کنیم که به تعریفی یکنواخت از واژه برسیم که با تمامی موارد استفاده هماهنگ باشد. این روش متفاوت است با روش سنتی است که برای یک واژه ترجمه های گوناگون و گهگاه بی ربط ارایه می کند تا آنجا که ترجمه متن را با درک فرهنگ مذهبی چیره هماهنگ سازد [۲].

چون این مقاله به زبان فارسی است ما ناچاریم که برای آیه های مورد بحث ترجمه ای را ارایه کنیم و هیچ ترجمه ای نیست که از تفسیر و نگاه مترجم در امان باشد. از میان ترجمه های مشهور ما آنهایی را در این مقاله می آوریم که به نگاه نویسنده نزدیکتر باشد. اگرچه بخشهای از ترجمه های نقل شده ممکن است با دیدگاه نویسنده در تضاد باشد ما از تصحیح آنها خودداری می کنیم تا نشان دهیم که نگاه تشریح شده در این مقاله کمی و بیش در ترجمه های در دسترس عموم هم بازتاب دارد و هر خواننده ای تنها نیاز به کمی کنجکاوی دارد تا متسقلا به نگاهی مشابه برسد. توصیه کلی ما به خوانندگانی که عربی نمی دانند این است که قرآن را با ترجمه های متفاوت بخوانند تا به درکی جامعتر از معنای واژه های برسند:
http://tanzil.net

۲)‌ سلام = صلح و آرامش

سلام یعنی صلح و آرامش و واژه ای است که اعراب وقتی همدیگر را ملاقات می کنند به هم می گویند (احتمال دارد که در ابتدا نشانه ای آن بوده است که طرفین قصد دشمنی ندارند)

إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا ۖ قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ ﴿۵۱:٢٥
آن‌گاه كه بر او وارد شدند پس گفتند سلام [بر تو]. گفت: سلام! [بر شما كه‌] گروهى ناشناسيد (۵۱:۲۵)


فعل تسلیم به همین دلیل به عمل سلام دادن در هنگام ملاقات صلح آمیز اشاره دارد

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّىٰ تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَىٰ أَهْلِهَا ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿۲۴:٢٧
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! به خانه‌هايى كه خانه‌هاى شما نيست، [سرزده‌] داخل نشويد، تا آشنايى دهيد و اجازه خواهيد و بر اهل آن سلام كنيد. اين براى شما بهتر است، باشد كه پند گيريد (۲۴:۲۷)


السلام در واقع یکی از نامهای خداوند است چراکه آرامش مطلق خود او است (59:23) و منزل آرامش مطلق جایی یافت نمی شود جز در محضر وی:

لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِندَ رَبِّهِمْ ۖ وَهُوَ وَلِيُّهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۶:١٢٧
براى آنها در نزد پروردگارشان، خانه آرامش است. و به پاداش كارهايى كه مى‌كنند، خدا دوستدار آنهاست. (۶:۱۲۷)


به همین ترتیب سلم به صلح میان طرفین درگیر در یک جنگ اشاره می کند:

وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۸:٦١
و اگر به صلح راضى شدند تو نيز بدان راضى باش و بر خدا تكيه كن كه او شنواى داناست (۸:۶۱)

۳) مسلمان:‌ آنکه با آرامش می آید

هنگامی یک از طرفین٬ قدرت برتر طرف مقابل را می پذیرد٬ قصد جنگیدن ندارد و با آرامش به سوی قدرت برتر می رود٬ به وی با واژه مسلمان اشاره می شود. مثالی که این معنی را به خوبی می رساند هنگامی است که سلیمان از ملکه سبا می خواهد که بر وی برتری مجوید و مسلمان وار به دیدار او بیاید

أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ﴿۲۷:٣١
[و در آن آمده است‌] كه بر من برترى مجوييد و مطيعانه به سوى من آييد (۲۷:۳۱)

که گردن نهادانه هم ترجمه شده است:

[به اين مضمون‌] كه بر من برترى مجوييد و به نزد من آييد گردن‌نهادگان. (۲۷:۳۱)

قرآن همین واژه مسلمان را برای توصیف حالت انسانی استفاده می کند که خداوند را به عنوان قدرت مطلق می پذیرد و چنان میزیید که پس از مرگ که به ملاقات خداوند می رود با آرامش باشد و هیچ برتری جویی ای در او رشد نکرده باشد. مثال خوب تایید کننده این نگاه همان داستان سلیمان و ملکه صبا است؛ آنجا که ملکه سبا قدرت نظامی برتر  سلیمان را می پذیرد و مسلمانانه به ملاقات سلیمان می آید متوجه می شود که سرچشمه قدرت او آسمانی است٬ آنگاه او مسلمان می شود ولیکن اینبار نه برای سلیمان٬ بلکه با سلیمان و برای خداوند تمامی این قدرتها.

قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ ۖ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا ۚ قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ ۗ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۲۷:٤٤
به او گفته شد: وارد كاخ شو. پس چون آن را ديد، پنداشت نهر آبى است، و جامه از دو ساق خويش بالا زد [تا از آب بگذرد] سليمان گفت: اين كاخى صيقلى شده از بلورهاست. [ملكه‌] گفت: پروردگارا! من به خود ستم كردم و اينك با سليمان تسليم خداوند، پروردگار جهانيان شد
(۲۷:۴۴)

همینطور ابراهیم به فرزندان خویش چنین وصیت کرد که آنگونه بزییند که پس از مرگ خداوند را مسلمان ملاقات کنند:

وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَىٰ لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿۲:١٣٢
و ابراهيم و يعقوب آيين توحيد را به پسران خود سفارش نمودند [و گفتند:] اى پسران من! خدا اين آيين پاك را براى شما برگزيده است، پس زنهار كه بميريد و مسلمان نباشيد (۲:۱۳۲)


   همین مورد در دعای یوسف (12:101) و همینطور دعای ساحران فرعون (7:126) دیده می شود و این همان است که پیروان محمد ص به آن سفارش شده اند:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿۲:١٠٢
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! چنان كه سزاوار خداست تقوا پيشه كنيد، و زينهار كه بميريد و مسلمان نباشيد (۲:۱۰۲)

در حقیقت در قرآن تقریبا تمامی پیامبران و پیروان راستین ایشان به صراحت مسلمان شدن را هدف زندگی خود می دانند٬ از نوح گرفته (10:72) تا ابراهیم (3:67) تا لوط (51:36) تا یوسف (12:101). مسلمان شدن هسته مرکزی وصیت نامه ابراهیم به فرزندانش (2:132)٬ و یعقوب به فرزندانش (2:133)٬ به همین ترتیب باقی پیامبران بنی اسراییل (5:44) می باشد که تا حواریون عیسی (5:111) ادامه پیدا می کند. بنابراین پس از سالیان دراز و تحریفات بسیاری که در ادیان چیره زمان ایجاد شده بود٬‌پیامبر پیروان این ادیان را به این گوهر اصلی دین یادآور می شود:

قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّـهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿۳:٦٤
بگو: اى اهل كتاب، بياييد از آن كلمه‌اى كه پذيرفته ما و شماست پيروى كنيم: آنكه جز خداى را نپرستيم و هيچ چيز را شريك او نسازيم و بعضى از ما بعضى ديگر را سواى خدا به پرستش نگيرد. اگر آنان رويگردان شدند بگو: شاهد باشيد كه ما مسلمان هستيم. (۳:۶۴)


و ایشان که پیام را تشخیص می دهند همانانند که از پیش مسلمان بوده اند

وَإِذَا يُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ ﴿۲۸:٥٣
و چون بر آنان خوانده شود گويند: به آن ايمان داريم كه آن راست و درست است از پروردگار ما، همانا پيش از آن مسلمان- گردن‌نهاده و فرمانبردار- بوديم (۲۸:۵۳)


۴) اسلام:‌سبک زندگی که به مسلمان بودن ختم می شود

در بخش قبل نشان دادیم که تمامی پیامبران به سبک زندگی ای دعوت می کنند که به آن ختم بشود که پس از پایان این زندگی خدا را در آن جهان مسلمان ملاقات کنیم. ادیان موجود ولی منحرف شده بودند و در مقابل همان پیام که  اینبار محمد ص ایشان را بدان یادآوری می کرد مقاومت می کردند:

وَقَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ ۗ تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ ۗ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿۲:١١١
و گفتند: هرگز به بهشت نرود مگر كسى كه جهود يا ترسا باشد. اينها آرزوهاى آنهاست، بگو: اگر راستگوييد برهان- دليل روشن- خويش بياوريد. (۲:۱۱۱

که پاسخ این بود که این جزییات یک آیین نیست که انسان را شایسته رستگاری می کند؛ بلکه حالت روحی مسلمان بودن است:

بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّـهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۲:١١٢
آرى، هر كس خود را [با تمام وجود] تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش [محفوظ] است و نه خوفى بر آنهاست و نه اندوهگين شوند (۲:۱۱۲)

در حقیقت محمد ص پیام خود را نه دینی تازه بل احیای اصل فراموش شده مسلمان بودن تعریف می کند:

وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ ۖ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَـٰهُنَا وَإِلَـٰهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۲۹:٤٦
و نستیزید با اهل کتاب مگر بدانچه آن است بهتر مگر آنان که ستم کردند از ایشان و بگوئید ایمان آوردیم بدانچه فرستاده شد بسوی ما و فرستاده شد بسوی شما و خدای ما و خدای شما یکی است و مائیم برای او اسلام‌آرندگان‌ (۲۹:۴۶)

فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّـهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ ۗ وَقُل لِّلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ ۚ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوا ۖ وَّإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ ۗ وَاللَّـهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ ﴿۳:٢٠
پس اگر با تو به ستیز پرداختند، بگو: من و کسانی که از من پیروی نموده‌اند، خویشتن را تسلیم خدا کرده‌ایم و رو بدو نموده‌ایم. و بگو به اهل کتاب (یعنی یهودیان و مسیحیان) و به بیسوادان (یعنی مشرکان عرب): آیا شما تسلیم شده‌اید؟ اگر تسلیم شوند، بیگمان هدایت یافته‌اند (و راه را از چاه باز شناخته‌اند) و اگر سرپیچی کنند (نگران مباش؛ زیرا) بر تو ابلاغ (رسالت) است و بس، و خدا بینا به (اعمال و عقائد) بندگان است. (۳:۲۰)


ایشان را یادآور می شود که حالت مسلمان بودن گوهر اصلی دین آنگونه که ابراهیم آن را تاسیس کرد بود میباشد:

وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَىٰ لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿۲:١٣٢
و وصیت کرد بدان ابراهیم فرزندان خویش را و یعقوب ای فرزندان من همانا برگزید خدا برای شما دین را پس نمیرید جز آنکه باشید مسلمانان‌ (۲:۱۳۲)

و حتی از این فراتر می رود و خود دین الهی را روند مسلمان شدن تعریف می کند:

أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّـهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ ﴿۳:٨٣
پس آیا جز دین خدا را خواهند و برای او اسلام آورده است هر که در آسمانها و زمین است خواه و ناخواه و به سوی او بازگردانیده می‌شوند (۳:۸۳)

قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّـهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ ﴿۳۹:١١﴾ وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ ﴿۳۹:١٢
بگو هر آینه مأمور شدم که پرستش کنم خدا را پاک دارنده برایش دین را (۳۹:۱۱) و مأمور شدم که باشم نخستین اسلام‌آوران‌ (۳۹:۱۲)

وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّـهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۗ وَاتَّخَذَ اللَّـهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا ﴿۴:١٢٥
چه كسى در ديندارى بهتر از آن كسى است كه خود را تسليم خدا كرده و نيكوكار بود و از آيين ابراهيم حق‌گرا پيروى نمود؟ ابراهيمى كه خداوند او را دوست خود گرفت (۴:۱۲۵)


روند مسلمان شدن اسلام نامیده شده است:

يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ ﴿۲۶:٨٨إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّـهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ﴿۲۶:٨٩
روزی که سود ندهد مال و نه فرزندان‌ (۲۶:۸۸) مگر آنکه بیاید خدا را با دلی درست‌ (۲۶:۸۹)

أَفَمَن شَرَحَ اللَّـهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِّن رَّبِّهِ ۚ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّـهِ ۚ أُولَـٰئِكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿۳۹:٢٢
آیا آنکه بگشوده است خدا سینه‌اش را برای اسلام پس او است بر نشانیی از پروردگار خویش پس وای بر سنگین‌دلان از یاد خدا آنانند در گمراهیی آشکار (۳۹:۲۲)

به این ترتیب اسلام نه که دینی تازه بل خود معنای راستین دین است:

إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّـهِ الْإِسْلَامُ ۗ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۗ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّـهِ فَإِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿۳:١٩
بیگمان دین (حق و پسندیده) در پیشگاه خدا اسلام (یعنی خالصانه تسلیم فرمان الله شدن) است (و این، آئین همه‌ی پیغمبران بوده است) و اهل کتاب (در آن) به اختلاف برنخاستند مگر بعد از آگاهی (بر حقیقت و صحّت آن؛ این کار هم) به سبب ستمگری و سرکشی میان خودشان بود (و انگیزه‌ای جز ریاست‌خواهی و انحصارطلبی نداشت). و کسی که به آیات خدا (اعم از آیات دیدنی در آفاق و انفس، یا آیات خواندنی در کتابهای آسمانی پشت کند و) کفر ورزد (بداند که) بیگمان خدا زود حسابرسی می‌کند. (۳:۱۹)

قُلْ آمَنَّا بِاللَّـهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَالنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۳:٨٤﴾ وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۳:٨٥
بگو ایمان آوردیم به خدا و آنچه بر ما فرود آمد و آنچه فرود آمد بر ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و اسباط و آنچه داده شدند موسی و عیسی و پیمبران از پروردگارشان فرق نگذاریم میان هیچکدام از ایشان و مائیم برای او اسلام‌آرندگان‌ (۳:۸۴) و هر کس بخواهد جز اسلام دینی را هرگز پذیرفته نشود از او و او است در آخرت از زیانکاران‌ (۳:۸۵)

۵) اسلام:‌ تایید زبانی پیام محمد ص

در بخش پیشین نشان دادیم که اسلام واژه ای است که قرآن استفاده می کند تا به سبک زندگی ای اشاره کند که به حالت مسلمان بودن که هدف اصلی دین است برسد. همانطور که تاریخ به ما نشان داده است دین همیشه مورد سوء استفاده صاحبان قدرت بوده است و خواهد بود. قرآن حالت معرفه الدین را برای اشاره به دین دست نخورده و راستین  استفاده می کند:

وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَىٰ لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿۲:١٣٢
و ابراهيم و يعقوب آيين توحيد را به پسران خود سفارش نمودند [و گفتند:] اى پسران من! خدا اين آيين پاك را براى شما برگزيده است، پس زنهار كه بميريد و مسلمان نباشيد (۲:۱۳۲)


إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّـهِ الْإِسْلَامُ ۗ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۗ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّـهِ فَإِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿۳:١٩
بیگمان دین (حق و پسندیده) در پیشگاه خدا اسلام (یعنی خالصانه تسلیم فرمان الله شدن) است (و این، آئین همه‌ی پیغمبران بوده است) و اهل کتاب (در آن) به اختلاف برنخاستند مگر بعد از آگاهی (بر حقیقت و صحّت آن؛ این کار هم) به سبب ستمگری و سرکشی میان خودشان بود (و انگیزه‌ای جز ریاست‌خواهی و انحصارطلبی نداشت). و کسی که به آیات خدا (اعم از آیات دیدنی در آفاق و انفس، یا آیات خواندنی در کتابهای آسمانی پشت کند و) کفر ورزد (بداند که) بیگمان خدا زود حسابرسی می‌کند. (۳:۱۹)

و حالت نکره (دِينًا یا دِينُكُمْ) را برای اشاره به ریخت تعمیم یافته آن که شامل دینهای منحرف می شود استفاده می کند:

لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ ﴿۱۰۹:٦
شما را است دینتان و مرا است دینم‌ (۱۰۹:۶)


می توان به آسانی دید که واژه تازه وارد اسلام بهترین گزینه برای اشاره به مفهوم احیا شده دین راستین است. بنابراین همین واژه نیز برای اشاره به عمل موافقت زبانی با پیام محمد و تعریفی که وی از دین راستین ارایه می دهد استفاده شده است.

يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا ۖ قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُم ۖ بَلِ اللَّـهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿۴۹:١٧
منّت نهند بر تو که اسلام آوردند بگو منّت نگذارید بر من اسلام خویش را بلکه خدا منّت نهد بر شما که رهبریتان کرد بسوی ایمان اگر هستید راستگویان‌ (۴۹:۱۷)


بدین معنا اسلام آوردن یا پذیرش اسلام با اسلامی که به معنای سبک زندگی است که به مسلمان شدن ختم می شود و رمز رستگاری است متفاوت است. بدین معنا پذیرش اسلام تنها یک آغاز است که ممکن است به کیفیت مسلمان بودن و قلبی آرام داشتن ختم بشود یا اینکه نشود:

قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَـٰكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ ۖ وَإِن تُطِيعُوا اللَّـهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا ۚ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿۴۹:١٤
بادیه‌نشینان گفتند: «ایمان آوردیم‌.» بگو: «ایمان نیاوردید. لیکن بگویید اسلام آوردیم.‌» و هنوز در دل‌هایتان ایمان داخل نشده است و اگر خدا و پیامبر او را فرمان برید، او از (ارزش) کرده‌هایتان چیزی کم نمی‌کند. همواره خدا بسی پوشنده‌ی رحمتگر بر ویژگان است. (۴۹:۱۴)


۶) سوء برداشت های رایج

در بخش ۴ توضیح دادیم که گوهر اصلی پیام تمامی پیامبران این بوده است که سبک زندگی ای را اختیار کنیم که به آن منجر بشود که پس از مرگ خداوند را مسلمان٬ با قلبی پر از آرامش٬ دیدار کنیم. بخش ۵ نشان می دهد که اگرچه این است گوهر اصلی دین٬ زمین پر از نادین های تحریف شده است؛ بنابراین واژه اسلام برای اشاره به دین راستین و تحریف نشده استفاده شد. چون پیام اصلی پیامبر احیای این مفهوم راستین دین بود عمل موافقت زبانی با پیام محمد ص نیز اسلام آوردن خوانده شد. بدین معنا مسلمان به عنوان کسی که  اسلام آورده است می تواند با مسلمان به عنوان کسی که پرودگار خویش را با قلبی آرام ملاقات می کند بسیار متفاوت باشد. این دو کاربرد برای واژه های اسلام و مسلمان برای برخی خوانندگان شبهه ایجاد کرده است.

برای مثال هنگامی که آیه زیر می گوید که دین راستین همان اسلام و رسیدن به حالت مسلمانی است:

إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّـهِ الْإِسْلَامُ ۗ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۗ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّـهِ فَإِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿۳:١٩
بیگمان دین (حق و پسندیده) در پیشگاه خدا اسلام (یعنی خالصانه تسلیم فرمان الله شدن) است (و این، آئین همه‌ی پیغمبران بوده است) و اهل کتاب (در آن) به اختلاف برنخاستند مگر بعد از آگاهی (بر حقیقت و صحّت آن؛ این کار هم) به سبب ستمگری و سرکشی میان خودشان بود (و انگیزه‌ای جز ریاست‌خواهی و انحصارطلبی نداشت). و کسی که به آیات خدا (اعم از آیات دیدنی در آفاق و انفس، یا آیات خواندنی در کتابهای آسمانی پشت کند و) کفر ورزد (بداند که) بیگمان خدا زود حسابرسی می‌کند. (۳:۱۹)

برخی از بزرگان دینی از این آیه چنان سوء برداشت می کنند که تنها کسانی که به زبان به دین پیروان محمد گرویده باشند بر دین راستین استند. در طول تاریخ چنان سوء برداشتهایی دست آویز تشنگان قدرت بوده است تا به قصد کشورگشایی و به بهانه مسلمان کردن پیروان ادیان دیگر به ایشان حمله کنند. این در حالی است که برای هر که قرآن را بدور از تفسیرهای بزرگان بخواند روشن است که به حالت مسلمانی رسیدن نه به مناسک و شریعت خاص یک دین یا پیرو این پیامبر یا آن پیامبر بودن است بلکه به سبک زندگی و کردار نیکویی است که فرد در عمل انجام می دهد.

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَىٰ مَنْ آمَنَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۵:٦٩
بى‌گمان، آنها كه [صورى‌] ايمان آوردند و آنها كه يهودى شدند و مسيحيان و صابئى‌ها، هر كه [از اينان‌] به خداى يگانه و روز جزا ايمان [واقعى‌] بياورد و عمل نيكو انجام دهد، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى‌شوند (۵:۶۹)

لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ ۗ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿۲:١٧٧
نیکی آن نیست که گردانید رویهای خود را بسوی مشرق و مغرب لیکن نکوکار آن است که ایمان آورده است به خدا و به روز بازپسین و فرشتگان و کتاب و پیمبران و داده است مال را با همه دوستی آن به نزدیکان و یتیمان و بینوایان و درماندگان و دریوزگان و در راه آزادکردن بندگان و بپای داشته است نماز را و داده است آکو را و آنان که وفا به پیمان کنند هرگاه پیمان بندند و بردباران در پریشانی و رنجوری و هنگام ترس جنگ آنانند که راست گفته‌اند و آنانند پرهیزکاران‌ (۲:۱۷۷)


۷) نتیجه گیری

در این مقاله نشان دیدم که از نگاه قرآن گوهر اصلی تمامی ادیان اسلام است به معنای سبک زندگی ای که منجر شود به دیدار پروردگار با قلبی آرام٬ و مسلمان کسی است که به این حالت می رسد. پس از روشن سازی واژگان ما سوء برداشتهای رایج را به چالش کشیدیم؛ مانند آنکه به غلط گفته می شود که تنها کسانی که به دین محمد ص درآیند رستگار می شوند. با الهام از قرآن نگاه ما این است که این کردار نیکو است که کلید اصلی رسیدن به قلبی آرام و به نتیجه آن رستگاری است٬ و نه جزییات شریعت یک دین خاص.

پیوست ۱:‌ نخستین مسلمان

محمد ص به خود به عنوان اولین مسلمان اشاره می کند:

لَا شَرِيكَ لَهُ ۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ ﴿۶:١٦٣
او را هرگز شریکی نیست و بدین (دین پایدار) دستور یافته‌ام و من (در مرتبه‌ی) نخستینِ تسلیم‌شدگانم.» (۶:۱۶۳)


مشاهده عبارت اولین در این آیه ممکن است این شبهه را ایجاد کند که مفهوم مسلمان در اینجا متفاوت است با آن مسلمانی که پیامبران پیشین مانند نوح و ابراهیم از آن می گفتند. برای شفاف سازی می توانیم به دیگر کاربردهای واژه نخستین در قرآن مراجعه کنیم:

إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۲۶:٥١
«‌ما بی‌گمان امیدواریم که پروردگارمان گناهانمان را بر ما بپوشاند، (چرا) که (در جمع فرعونیان) نخستین ایمان‌آورندگان بوده‌ایم.» (۲۶:۵۱)


در اینجا ساحران به خود به عنوان نخستین ایمان آورندگان اشاره می کنند. درحالی که به یقین ساحران نخستین ایمان آورندگان تاریخ نبوده اند؛ نخستین در اینجا به معنای نخستین در محدوده زمانی و مکانی است که ایشان در آن قرار داشته اند. همین مطلب در مورد عبارت نخستین مسلمان جاری است و محدوده این صفت را نبایستی بی دلیل به تمامی تاریخ آدمیان در زمین گسترش داد.

[1] God and Man in the Koran, Toshihiko Izutsu, 1980
[2] http://corpus.quran.com/faq.jsp#translation

No comments:

Post a Comment