Friday, November 27, 2015

دلایل قرآنی منتقدین اسلام ساده

11/24/2013
برای رد کردن نظریه اسلام ساده بایستی نشان داد که اعتقاد به سه اصل خدا + روز جزا + قرآن دیندار را ملزم به اعتقاد به حدیث و روش نمونه کاوی برای شناسایی درست از نادرست می کند. در اینجا دلایل قرآنی را که منتقدین اسلام ساده برای رد اسلام ساده می آورند را به دقت بررسی می کنیم. 
اصل مقاله را در اینجا ببینید
  • هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ‌ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّـهُ ۗ وَالرَّ‌اسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَ‌بِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ‌ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿٧
متن آیه می گوید که قرآن به عمد بخشهایی دارد با نام متشابهات که تاویل آنها را همه نمی فهمند. منتقدین اسلام ساده اینگونه استدلال می کنند که حال که همه توانایی فهم قرآن را ندارد پس باید راهی باشد که آنها به بقیه هم که نمی فهمند مطلب را برسانند. پس بایستی به قرآن چیزی پیوست شده باشد که این متشابهات را که موجبات گمراهی را فراهم می کند را توضیح دهد که بقیه هم چونان خدا و راسخون درعلم تاویل آنها را بدانند. منتقدین اسلام ساده احادیث نسبت داده شده به فرزانگان دینی را به عنوان این پیوست معرفی می کنند و در نتیجه کاوش در حدیث های به جا مانده را بخشی از روشی دینی منظور قرآن می شمارند.
در پاسخ بایستی گفت که متشابهات نقطه ضعف قرآن نیستند که بخواهیم با ترفندی کاستی آن را جبران کنیم. همانطور که متن آیه می گوید وجود این متشابهات در قرآن به عمد است تا الذین فی قلوبهم مرض را از مومنان حقیقی جدا کند. اصولا قرار نیست که قرآن برای همه هدایت کننده باشد و همانطور که قرآن در آغاز خود را معرفی می کند کتابی است برای هدایت پرهیزگاران:
الم ﴿١﴾ ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَ‌يْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ﴿٢
در متن آیه نیز هیچ اشاره ای به اینکه دینداران بایستی برای دانستن تاویل آیات به آنان که تاویل را می دانند رجوع کنند وجود ندارد که بخواهیم کاوش در احادیث را راه پیاده سازی این ارجاع بدانیم.
در واقع می توان از این آیه چنین استفاده کرد که لزومی ندارد که یک دیندار عامی بتواند تمامی قرآن را بفهمد. فهم قرآن در بسیاری مواقع به دلی پاک و قلبی بی آلایش احتیاج دارد که با دانش چاره نمی شود. برخورد یک دیندار در مواجه با آیاتی از قرآن که آنها را درک نمی کند بایستی این باشد که  آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَ‌بِّنَا نه اینکه مایوسانه در پی تاویل آنها به بزرگان دینی زمانه اش پناه ببرد. هیچ اشکالی ندارد اگر دیندار بخشی از قرآن را در زمان حاضر به خوبی درک نکند. امید آن است که با خواندن پیوسته قرآن و خالص تر شدن دل و نگاه دیندار در اثر تمرین سفارش های آن، هر بار که دیندارقرآن را می خواند آن را بهتر و بهتر بفهمد.
بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ‌ ۗ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ‌ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُ‌ونَ ﴿٤٤
منتقدین اسلام ساده فعل بین را تفسیر معنی می کنند. با این ترجمه این آیه اینگونه فهمیده می شود که پیامبر وظیفه بیان منظور آیات برای مردم را داشته است و خود آیات قرآن به تنهایی کفایت نمی کنند. این برداشت وابسته به ترجمه "بیان کردن" از فعل "تُبَيِّنَ" است. حال آنکه به نظر می آید این ترجمه با کاربردهای دیگر این واژه در قرآن هماهنگ نیست. با نگاهی به دیگر مواردی که این ریشه در قرآن استفاده شده است به نظر می آید که ترجمه "آشکار کردن" در مقابل "پنهان کردن" به معنی حقیقی واژه نزدیک تر باشد.  در این صورت معنای آیه آشکار کردن آیات نازل شده بر پیامبر برای مردم میشود.
برای مثال آیه 19 سوره نساء  از عبارت "فَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ" برای اشاره به زشتکاری آشکار استفاده می کند. همینطور آیه 187 سوره آل عمران می فرماید: "وَإِذْ أَخَذَ اللَّـهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ ..." که ترجمه می شود: و هنگامى را كه خداوند از كسانى كه به آنان كتاب داده شده، پيمان گرفت كه حتماً بايد آن را براى مردم آشکار نماييد و پنهانش مكنيد. در این آیه ریشه بین در مقابل ریشه کتم قرار گرفته است و ترجمه آشکار کردن برای آن را تقویت می کند. آیه 15 سوره مائده می فرماید: " يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَ‌سُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرً‌ا مِّمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ ..." که ترجمه می شود: "اى اهل كتاب، پيامبر ما به سوى شما آمده است كه بسيارى از چيزهايى از كتاب را كه پوشيده مى‌داشتيد براى شما آشکار مى‌كند". در اینجا نیز ریشه بین درمقابل ریشه خفن قرار گرفته است که باز ترجمه آشکار کردن را تقویت می کند.آیه 242 سوره بقره می فرماید: "كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ" که ترجمه می شود: بدين گونه، خداوند آيات خود را براى شما آشکار مى‌كند، باشد كه بينديشيد. در این آیه فعل آشکارسازی مستقیما توسط متن قرآن انجام می شود و شامل عملی از پیامبر نمی شود.
نکته دیگر این آیه آن است که مخاطب آن ناس است و بزرگان دینی زمانه ما معمولا به این استناد می کنند که در زبان عربی ناس به تمامی مردم به صورت عام اشاره می کند پس مخاطب آیه بایستی مردم تاریخ باشند. ولی به نظر می رسد که در مواردی که مردم یک مکان (ناس) مورد خطاب قرار می گیرند لزوما نمی توان آن را به مردم تمامی زمانها هم گسترش داد. برای مثال در آیه زیر گفتگو میان مردم تمام زمانها نیست.
فَجُمِعَ السَّحَرَ‌ةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ ﴿٣٨﴾ وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ ﴿٣٩
و یا در آیه زیر معجزه زنده شدن آن پیامبر برای مردمان تمامی زمانها قابل بررسی نیست:
قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانظُرْ‌ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَ‌ابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ ۖ وَانظُرْ‌ إِلَىٰ حِمَارِ‌كَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ ۖ وَانظُرْ‌ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا ۚ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ‌ ﴿٢٥٩
لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَ‌سُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْ‌جُو اللَّـهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ‌ وَذَكَرَ‌ اللَّـهَ كَثِيرً‌ا ﴿٢١
منتقدین اسلام ساده استدلال می کنند که چگونه می توان پیامبر را پس از آنکه از دنیا رفت اسوه قرار داد. پس بایستی راهکاری باشد که روش زندگی ایشان را به گوش مسلمانان هزاره بعد برساند تا آنها هم بتوانند پیامبر را اسوه قرار دهند و کاوش احادیث نسبت داده شده به پیامبر راهگشای این مشکل است.
برای استفاده از این استدلال بایستی ابتدا نشان داده شود که "کم" به همه مومنان تاریخ گسترش پیدا می کند. ولی شواهد خلاف این را نشان می دهد. برای نمونه اگر آیه را از متن جدا نکنیم و به آیه قبل از آن دقت کنیم:
يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا ۖ وَإِن يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِي الْأَعْرَ‌ابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ ۖ وَلَوْ كَانُوا فِيكُم مَّا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا ﴿٢٠﴾ لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَ‌سُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْ‌جُو اللَّـهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ‌ وَذَكَرَ‌ اللَّـهَ كَثِيرً‌ا ﴿٢١
می بینیم که "کم" به مومنان زمان پیامبر در واقعه جنگ احزاب اشاره می کند.
اگر به کاربردهای دیگر اسوه در قرآن بنگریم می بینیم که قرآن ابراهیم و همرهان وی را نیز به عنوان اسوه برای مومنان زمان پیامبر معرفی می کند:
قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَ‌اهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَ‌آءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ كَفَرْ‌نَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَ‌اهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَ‌نَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّـهِ مِن شَيْءٍ ۖ رَّ‌بَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ‌ ﴿٤
آیا این بدین معنی است که در زمان پیامبر علم حدیث بوده است و احادیث منتسب به ابراهیم و همرهانش کاوش می شده است؟ آیا این بدین معنی است که ما باید در این زمان به کاوش احادیث منتسب به ابراهیم بپردازیم؟ خیر. در این آیه قرآن صریحا توضیح می دهد که به چه رفتاری از ابراهیم و همراهانش اشاره می کند و از مومنان مدینه می خواهد که این رفتار خاص را الگو قرار دهند. حال اگر به استفاده اسوه در مورد پیامبر در سوره احزاب بنگریم می بینیم که سوره در مورد افرادی است دنبال بهانه برای فرار از نبرد احزاب استند و قرآن به ایشان می فرماید که پیامبر را الگو قرار دهند و همچون او در نبرد پایداری کنند.
إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَ‌اةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ‌ ۚ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّ‌بَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ‌ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَابِ اللَّـهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ ۚ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُ‌وا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا ۚ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُ‌ونَ ﴿٤٤
این آیه از تورات نام می برد و اینکه پیامبران به آن حکم می کردند و همینطور ربانیون و احبار. مخالفان اینگونه استدلال می کنند که در کنار پیامبران بزرگان دینی با نام ربانیون و احبار وجود داشتند که مردم برای حکم دادن به آنها رجوع می کردند. پس قرآن سمت بزرگ دینی را در ادیان گذشته تایید می کند و از آن به نیکویی نام می برد. حال آنکه نظریه اسلام ساده تلاش دارد که سمت بزرگ دینی را از روش دینی حذف نماید.
در پاسخ باید یادآور شد که متن آیه تاکید می کند که ربانیون و احبار به کتاب خدا برای حکم دادن ارجاع می کنند و نه به احادیث به جا مانده از پیامبران. در حقیقت این آیه تاییدی بر نظریه اسلام ساده می باشد زیراکه عالمان دینی در زمانی که پیامبران حضور ندارند کتاب خدا را مرجع قرار می دهند و هیچ سخنی از کاوش نمونه ها و احادیث به جا مانده نیست. در حقیقت ربانیون و احبار را می توان دانشمند دینی نامید نه بزرگ دینی زیراکه ربانیون می توانند توضیح دهند که چگونه و با استفاده از کدام بخش کتاب خدا حکم را نتیجه گرفته اند و هر دیندار عامی می تواند استدلال آنها را بشنود آن را با کتاب خدا درستی سنجی کند و در نهایت آن را بپذیرد یا رد کند. این برخلاف مرام بزرگان دینی است که نظر خود را به کوهی از احادیث و نمونه ها وابسته می سازند که درستی سنجی آنها در توان دیندار عامی نیست و دیندار را گزیری نیست جز پیروی کورکورانه از حکم بزرگ دینی. در حقیقت آنچه میان دانشمند و بزرگ دینی فرق می گزارد پیچیدگی منابع استدلال است: در اولی کتاب خدا است و در دومی انبوه منابع حدیث و روش پیچیده نمونه کاوی.
وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤
منتقدین اسلام ساده این آیه را چنین معنی می کنند که گفتارهای معممولی پیامبر نیز همه عین وحی است پس باید گفتارهای روزانه پیامبر را همتراز قرآن قرار داد. در نتیجه به همان اندازه که مسلمانان قرآن را معیار درستی یا نادرستی قرار می دهند بایستی به احادیث نسبت داده شده به پیامبر را هم معیار قرار دهند. این نگاه مبنا قرار دادن حدیث در فرهنگ کنونی اسلامی و روشهای پیچیده کاوش در آنها را توجیه می کند.
در پاسخ بایستی گفت که این نتیجه گیری همه بر پایه این برداشت است که هو در "إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ" به گفتگوهای روزمره پیامبر با اطرافیانش اشاره می کند. حال آنکه که بیشتر به نظر می آید که ینطق به بیان پیامبر از قرآن که به او وحی شده است اشاره می کند. اگر به آیات قبل و بعد در این سوره مکی دقت کنید می بینید که سوره در مورد کلیت دعوت پیامبر (احتمالا در روزهای ابتدایی دعوت که برخی از ادعای پیامبری تعجب کرده و پیامبر را گمراه می دانستند) صحبت می کند:
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿١﴾ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَىٰ ﴿٢﴾ وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤﴾ عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ ﴿٥﴾ ذُو مِرَّ‌ةٍ فَاسْتَوَىٰ ﴿٦﴾ وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ ﴿٧﴾ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ ﴿٨﴾ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ ﴿٩﴾ فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ ﴿١٠﴾ مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَ‌أَىٰ ﴿١١﴾ أَفَتُمَارُ‌ونَهُ عَلَىٰ مَا يَرَ‌ىٰ ﴿١٢﴾ وَلَقَدْ رَ‌آهُ نَزْلَةً أُخْرَ‌ىٰ ﴿١٣
این برداشت با آیات پایانی سوره نیز هماهنگ است که به رخدادن آمدن بیم دهنده ای جدید از جنس بیم دهندگان پیشین اشاره می کند:
هَـٰذَا نَذِيرٌ‌ مِّنَ النُّذُرِ‌ الْأُولَىٰ ﴿٥٦﴾ أَزِفَتِ الْآزِفَةُ ﴿٥٧﴾ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللَّـهِ كَاشِفَةٌ ﴿٥٨﴾ أَفَمِنْ هَـٰذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ ﴿٥٩﴾ وَتَضْحَكُونَ وَلَا تَبْكُونَ ﴿٦٠﴾ وَأَنتُمْ سَامِدُونَ ﴿٦١﴾ فَاسْجُدُوا لِلَّـهِ وَاعْبُدُوا ۩ ﴿٦٢
مخالفان نظریه اسلام ساده برای اثبات ادعای خود بایستی نخست نشان دهند که "هو" در " إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ" از قرآن فراتر می رود و به تمامی کلماتی که پیامبر در زمان حیات خود ادا کردند اشاره می کند. سپس باستی تضاد ادعای وحی بودن تمامی کلمات پیامبر با روح قرآن را توجیه کنند. برای مثال قرآن وحی به پیامبر را مانند وحی به پیامبران پیشین می داند:
إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَىٰ نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ ۚ وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ إِبْرَ‌اهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُ‌ونَ وَسُلَيْمَانَ ۚ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورً‌ا ﴿١٦٣﴾. و حال آنکه پذیرفتن اینکه تمامی کلمات پیامبران پیشین مطابق وحی بوده است با قرآن هماهنگی ندارد. برای مثال سخت است بپذیریم که مکالمات موسی با هارون بر طبق وحی بوده است: قَالَ يَا هَارُ‌ونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَ‌أَيْتَهُمْ ضَلُّوا ﴿٩٢﴾ أَلَّا تَتَّبِعَنِ ۖ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِ‌ي ﴿٩٣﴾ قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَ‌أْسِي ۖ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّ‌قْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَ‌ائِيلَ وَلَمْ تَرْ‌قُبْ قَوْلِي ﴿٩٤
فَلَا وَرَ‌بِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ‌ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَ‌جًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا ﴿٦٥
منتقدین اسلام ساده از این آیه برداشت می کنند که مومن واقعی کسی است که نسبت به گفتار پیامبر در خود هیچ حرجی احساس نمی کند. پس اگر کسی احادیث نسبت داده شده به پیامبر را به عنوان مرجع اصلی روش دینی نپذیرد پس به فرموده قرآن مومن واقعی نیست.
در پاسخ باستی یادآور شد که این آیه به پذیرش حکمی که پیامبر در مقام قضاوت در مورد مشاجره ای که به ایشان ارجاع داده شده است میدهند اشاره می کند. این با کاوش احادیث و قرار دادن گفتگوهای روزمره پیامبر با اطرافیانش به عنوان مرجع درستی یا نادرستی پس از هزاران سال بسیار بسیار تفاوت دارد. همینطور اگر آیه را از متن جدا نکنید به آیات قبل نگاهی بیندازید میبینید که مخاطب آیه افرادی هستند در زمان پیامبر که به حضور او می رسند (جَاءُوكَ ) برای قضاوت:
وَمَا أَرْ‌سَلْنَا مِن رَّ‌سُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّـهِ ۚ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُ‌وا اللَّـهَ وَاسْتَغْفَرَ‌ لَهُمُ الرَّ‌سُولُ لَوَجَدُوا اللَّـهَ تَوَّابًا رَّ‌حِيمًا ﴿٦٤﴾ فَلَا وَرَ‌بِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ‌ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَ‌جًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا ﴿٦٥
برای بکاگیری این آیه در مورد انسانهای نسل بعد بایستی دلیل محکمی ارایه شود.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّ‌سُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ‌ مِنكُمْ ۖ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُ‌دُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّ‌سُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ‌ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ‌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿٥٩
منتقدین اسلام ساده اینگونه استدلال می کنند که در این آیه گفته شده است که در اختلافات به خدا و رسول رجوع کنید و تنها راه ارجاع به رسول در زمانی که وی از دنیا رفته است ارجاع به احادیث باقی مانده از ایشان است.
در اینجا اگر آیه را از متن جدا نکنیم شواهد بسیاری می بینید که مخاطب آیات مومنان زمان پیامبر استند و نه تمامی مسلمانان تاریخ. برای نمونه این آیه پیامبر را در حال مشاهده چنین افرادی ( تَرَ‌ إِلَى الَّذِينَ) تصویر می کند:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّ‌سُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ‌ مِنكُمْ ۖ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُ‌دُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّ‌سُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ‌ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ‌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿٥٩﴾ أَلَمْ تَرَ‌ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِ‌يدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُ‌وا أَن يَكْفُرُ‌وا بِهِ وَيُرِ‌يدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا ﴿٦٠
منتقدین اسلام ساده ابتدا فرض می گیرند که هر چه به مسلمانان همجوار پیامبر فرمان داده شده است بایستی به تمامی مسلمانان تاریخ گسترش داد. سپس برای توجیه تناقض این فرض با آیاتی که به ارجاع به پیامبر فرمان داده شده است اینگونه بیان می کنند که منظور قرآن آن بوده است که این ارجاع از طریق احادیث ادامه پیدا کند. این برداشت دور از ذهن به هیچ وجه در متن قرآن وجود ندارد. جا دارد که از خود بپرسیم اگر حدیث و روش کاوش آنها در دین اسلام چنین وزنه سنگینی است آیا نمی بایست در قرآن اشاره مستقیمی به آن وجود داشته باشد که منتقدین اسلام ساده را مجبور به این برداشتهای دور از ذهن از آیات نکند.
  • يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَرَ‌سُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ ﴿٢٠
منتقدین اسلام ساده اسلام ساده استدلال می کنند که قرآن پر است از عباراتی مانند أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ. چه لزومی دارد که در قرآن اینهمه اشاره کند به اطاعت از رسول؟ با حذف حدیث از زندگی یک مسلمان آنگاه اطاعت از رسول که اینهمه به وفور در قرآن اشاره شده است چه معنا و مصداقی پیدا می‌کند؟
در پاسخ باستی گفت که ارتباط دادن فعل اطاعت در "أَطِيعُوا اللَّـهَ وَرَ‌سُولَهُ" به پیاده سازی احادیثی  که ازگفتگوی پیامبر با یک گروه خاص و در یک شرایط خاص پس از هزار سال  با اما و اگر به دست ما می رسد کار بسیار بسیار دشواری است. همینطور شواهدی وجود دارد که مخاطب این آیات مومنان زمان پیامبر است. برای مثال در آیه زیر يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَرَ‌سُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ ﴿٢٠﴾ مومنان مخاطب آیه در حال شنیدن گفته های پیامبر استند.
همینطور اینکه قرآن که معجزه جاوید است با اینکه شامل فرامینی باشد به مومنان همجوار پیامبر تناقضی ندارد. همینطور قرآن شامل فرامینی است که به دینداران قرنهای گذشته داده شده بود مانند فرمان کشتن گاو به بنی اسراییل. آیا این دلیل می شود که دینداران تاریخ همه گاو بکشند؟ خیر. آیا برای دینداران تمامی تاریخ امکان ندارد که از داستان گاو بنی اسراییل پند بگیرند و درک خود را از دین بهبود ببخشند؟ آری. پس وجود فرمانهای موضعی و زماندار تناقضی با ابدی بودن یک کتاب ندارد.
قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّـهُ وَيَغْفِرْ‌ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ‌ رَّ‌حِيمٌ ﴿٣١
مانند مورد اطاعت منتقدین اسلام ساده اعتقاد دارند که فعل تبعیت در این آیه نیزبه تمامی مسلمانان تاریخ اشاره می کند و تنها راه اطاعت از پیامبر در زمانه ما کاوش در احادیث به جا مانده از ایشان می باشد.
همانند نکته ای که در مورد ارتباط اطاعت و حدیث در بالا گفتیم، در اینجا نیز شواهدی وجود دارند که مخاطب این آیات انسانهای اهل کتاب زمان پیامبر استند. برای مثال این آیه با قُلْ  آغاز می شود که نشانگر یک مکالمه زنده است.
لَقَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَ‌سُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُوعَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿١٦٤
منتقدین اسلام ساده چنین استدلال می کنند که این آیه بیان می‌دارد پیامبر علاوه بر تلاوت کتاب بر مومنان وظیفه تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت را دارد. اگر قرار بود که فقط کتابی به دیگران منتقل شود دیگر چه نیازی به تعلیم کتاب بود و اگر قرار بود به قرآن اکتفا شود تعلیم حکمت چه معنایی دارد و دیگر اینکه آیا نسل‌های بعد از این تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه پیامبر به کلّی محرومند؟
در پاسخ همانند مورد اطاعت و تبعیت در مورد تعلیم و تزکیه نیز بایستی ابتدا نشان بدهیم که منظور آیات مومنان زمان پیامبر نیستند. برای مثال در این آیه پیامبر آیات را برای مومنان تلاوت می کند که نشانگر همزمانی و هم مکانی مومنان با پیامبر است و متن قرآن وظیفه تعلیم و تربیت را در مورد مومنان اطرافیان پیامبر می داند که قرآن برای آنها تلاوت می شود.
من آرزو داشتم که در زمان پیامبر بودم و از تعلیم و تزکیه ایشان بهره می بردم. ولی این آرزو نباید ما را به زیاده روی در تلاش برای شبیه سازی آن تعلیم و آن تزکیه وا دارد. من همچنین آرزو دارم که پیامبر را از نزدیک ملاقات بکنم. آیا این آرزو بایستی من را به تلاش برای شبیه سازی این تجربه بکند؟ ما از برکت حضور پیامبر در میانمان محرومیم ولی می توانیم از کتابی که پیامبر آورد و به گفته خود کتاب برای هدایت متقین نازل شده است بهره مند بشویم.
وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُ‌وا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ‌ مِن كُلِّ فِرْ‌قَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُ‌وا قَوْمَهُمْ إِذَا رَ‌جَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُ‌ونَ ﴿١٢٢
منتقدین اسلام ساده با استناد به این آیه برداشت می کنند که قرآن باز می‌دارد از اینکه همه‌ی مومنین کار و  زندگی شان را تعطیل کنند و به دنبال تعلیم دین راه بیفتند بلکه توصیه می کند که از هر گروهی معدودی به دنبال این مقصود راه بیفتند تا به فهمی عمیق از دین برسند و بعد از آن به نزد قوم خود برگردند و به تبلیغ بپردازند. منتقدین اسلام ساده سپس اینگونه نتیجه می گیرند که قرآن خود به تشکیل گروه بزرگ دینی در جامعه سفارش می کند.

در پاسخ ابتدا باید تاکید کرد که اسلام ساده هیچ منافاتی برای اینکه افرادی زمان بیشتری را برای پژوهش بگذارند و نتایج و استدلال های خود را با دیگران در میان بگزارند ندارد. تفاوت در اینجا است که هر مسلمان بالغی بایستی بتواند نتایج پژوهش را با قرآن مطابقت دهد و تصمیم بگیرد که آیا آنها را منطقی می داند یا نه. اگر استدلالها بر پایه قرآن و منطق باشد آنگاه ما برای اینکه از نتایج پژوهش این گروه استفاده کنیم هیچ احتیاجی به اعتماد به ایشان، به صداقتشان، و به مهارتهای ایشان نداریم. ولی این روش برای کوه بزرگ حدیث قابل اجرا نیست. اگر بزرگی به فلان حدیث استدلال بکند و بگوید که من نقل کنندگان حدیث را روی هم رفته معتبر می دانم برای ما امکان درستی سنجی استدلال بزرگ دینی وجود ندارد مگر آنکه سالها تحصیل این علوم خاص کنیم و بزرگی از بزرگان دیار شده باشیم. نکته کلیدی که بزرگ دینی را از پژوهشگر دینی جدا می کند آن است که بزرگ دینی به چیزهایی استدلال می کند که عوام با فرصت اندک توانایی درستی سنجی استدلال ها را ندارند و رابطه میان دیندار و بزرگ دینی رابطه پیروی کورکورانه می شود.
حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَىٰ وَقُومُوا لِلَّـهِ قَانِتِينَ ﴿٢٣٨﴾ فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِ‌جَالًا أَوْ رُ‌كْبَانًا ۖ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَاذْكُرُ‌وا اللَّـهَ كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ ﴿٢٣٩
منتقدین اسلام ساده چنین استدلال می کنند که قرآن به روش خاصی از بپاداری نماز سفارش می کند که قبلا به مومنین آموزش داده شده است در حالی که این روش خاص در قرآن نیامده است. منتقدین اسلام ساده سپس نتیجه می گیرند که انتظار طبیعی قرآن بایستی آن باشد که این روش خاص از کانالهای دیگری به مسلمانان قرنهای بعدی برسد و حدیث می تواند یکی از این کانالها باشد.
پاسخ کوتاه آن است که ترجمه ارایه شده با قرآن هماهنگی ندارد: اول آنکه معنای "کما" در اینجا به زیراکه نزدیکتر است و دوم آنکه فَاذْكُرُ‌و به یاد خدا اشاره می کند نه بپاداری نماز. در زیر هر یک از این موارد را توضیح می دهیم:

در اینجا باید دقت کرد که "کما" در عربی دو معنی دارد:
یکی به معنای "همانگونه" است. مانند استفاده آن در آیه 108 سوره بقره:
أَمْ تُرِ‌يدُونَ أَن تَسْأَلُوا رَ‌سُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبْلُ ۗ وَمَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ‌ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ ﴿١٠٨
اما معنای دیگر "کما" "زیراکه" می باشد. مانند استفاده آن در آیه 198 سوره بقره:
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلًا مِّن رَّ‌بِّكُمْ ۚ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَ‌فَاتٍ فَاذْكُرُ‌وا اللَّـهَ عِندَ الْمَشْعَرِ‌ الْحَرَ‌امِ ۖ وَاذْكُرُ‌وهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ ﴿١٩٨
به نظر می آید که دراین آیه هم که منتقدین اسلام ساده به آن استدلال می کنند معنای "کما" "زیراکه" باشد. برای شاهد این مطلب می توان به استفاده مشابه از کلمات "کما" و "علمت" در آیه 282 سوره بقره اشاره کرد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ ۚ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ ۚ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَن يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّـهُ ...﴿٢٨٢
در اینجا "کما" معنای "زیراکه" میدهد. همینطور معقول نیست بپذیریم که نوشتن تنها یک روش خاص دارد که به انسان وحی شده است. بلکه آیه بیان می کند که هر کاتبی بایستی هنر نوشتن خود را در اختیار قرار دهد زیراکه خداوند (به طور غیرمستقیم) نیز به او آموزش نوشتن داده است. با توجه به شباهت عبارات می توان همین معنی را به آیه 239 بقره گسترش داد:
فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِ‌جَالًا أَوْ رُ‌كْبَانًا ۖ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَاذْكُرُ‌وا اللَّـهَ كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ ﴿٢٣٩
که معنای آن می شود "پس خدایا را یاد کنید زیراکه او به شما چیزهایی را به شما آموخت که از پیش نمی دانستید". همانند آموزش نوشتن، لزومی ندارد این آموزش را آموزش یک روش خاص از طریق وحی معنی کنیم. با این معنی دیگر این شبهه که قرآن روشی خاصی از نماز را در نظر داشته و در این آیه به آن روش اشاره کرده است، پیش نمی آید.

نکته دوم آن است که قرآن از ریشه "صلی" برای اشاره به نماز استفاده می کن نه ریشه ذکر. اگرچه مترجمین گاهی ذکر را نماز ترجمه می کنند در قرآن میان ذکر و صلی فرق گذاشته شده است و اصولا هدف نماز را ذکر به معنای یاد خدا می داند. شاهد آن هم آیه 14 سوره طه است:
إِنَّنِي أَنَا اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِ‌ي ﴿١٤
ولی منطقی است که در عمل وقتی امنیت جانی نباشد نباید انتظار حضور قلب و یاد خدا چنانکه شایسته است در هنگام نماز بود. می توان گفت که آیه 239 سوره بقره توصیه می کند یاد خدا را که هدف اصلی نماز بوده است پس از ایجاد امنیت بجا آورد (فَإِذَا أَمِنتُمْ فَاذْكُرُ‌وا اللَّـهَ).
دیگر آنکه تنها جای دیگر قرآن که عبارت "عَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ" آمده است، آیه 151 سوره بقره می باشد:
كَمَا أَرْ‌سَلْنَا فِيكُمْ رَ‌سُولًا مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ ﴿١٥١
که این آیه بلافاصله با سفارش یاد خدا ادامه پیدا می کند:
فَاذْكُرُ‌ونِي أَذْكُرْ‌كُمْ وَاشْكُرُ‌وا لِي وَلَا تَكْفُرُ‌ونِ ﴿١٥٢
که این برداشت را می دهد که یکی از انگیزه های یاد خدا، چیزهایی است که ما آموخته است. می توان از این مطلب در فهم آیه 239 بقره اینگونه استفاده کرد که یکی از انگیزههای یاد خدا با سفارش انجام آن همراه شده است: "فَاذْكُرُ‌وا اللَّـهَ كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ". به بیان دیگر عبارت سنگین "كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ" به امر مهم "ذکر" باز می گردد نه به گونهای مختلف اجرای نماز.
وَمَا أَرْ‌سَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِ‌جَالًا نُّوحِي إِلَيْهِمْ ۖ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ‌ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٧
منتقدین اسلام ساده با استناد به بخش دوم این آیه این گونه استدلال می کنند که قرآن مسلمانان را به پرسش از اهل ذکر در امور دینی امر می کند و در جامعه امروز بزرگان دینی می توانند نقش اهل ذکر را ایفا کنند.

در ترجمه هر متنی خلل وارد می شود اگر جمله را از متن آن جدا کنیم و در ترجمه آیات قرآن شایسته آن است که به آیات پیش و پس آن بنگریم تا زمینه را خوب در یابیم. این خلل بسیار عمیقتر می شود اگر عبارات یک آیه را از هم بگسلیم و هریک را جداگانه ترجمه کنیم. در مورد این آیه نیز نبایستی بخش اول آیه را نادیده بگیریم که نشان می دهد آیه در مورد آن است که پیامبران پیشین نیز انسانهایی عادی بوده اند با این تفاوت که به ایشان وحی می شده است. عبارت دوم این آیه نیز می گوید که اگر به این امر آگاه نیستید می توانید از اهل ذکر بپرسید. گسترش مساله این که پیامبران انسانهای عادی بودند یا نه به روش کاوش حدیث برای کشف جزییات مناسک دینی امری بسیار بسیار دور به نظر می رسد.

اسلام بدون حدیث

3/5/2013
بنا بر پیش بینی قرآن، دین به فرقه های رنگارنگی تبدیل می شود و هر فرقه گمان می برد که برترین است [1]. هر یک از شما خواننده های این نبشته، وابسته به یکی از این فرقه های گوناگون استید و احتمالا بسیار مطمئن به درستی عقاید فرقه خود. احتمالا بزرگان فرقه به شما آموخته اند که تنها، وابستگان فرقه شما، یعنی دنباله روان فرامین بزرگان فرقه، رستگار خواهند شد و دیگران در آتشی دهشتناک جزغاله خواهند شد؛ شما را از آتش جهنم می هراسانند و راه رهایی را بندگی حق می دانند و خود را یگانه مرجع روش بندگی، چونانکه گویی خدای تعالی شخصا در گوشی جزییات روش را تمام و کمال به اطلاع بزرگان رسانده است. احتمالا بزرگان فرقه شما یک کتابخانه از دلیل و برهان آماده کرده اند که چرا بایستی روش را موبه مو از ایشان آموخت و چرا درک روش چنان پیچیده و مشکل است که از فهم عوام کوچک بیرون بوده و تنها کسانی که سالهای سال درس بزرگی خوانده باشند و بزرگی از بزرگان فرقه شده باشند، می توانند بیان روش کنند.
هدف این نبشته نه به زیر سوال بردن فرقه شماست و نه ایجاد فرقه ای دیگر. مخاطب این نبشته مسلمانی است که به دین خود عشق می ورزد، از آتش می هراسد، ولی از پیروی کورکورانه از بزرگان فرقه به تنگ آمده است. در این نبشته اسلامی را معرفی می کنیم چنان ساده که قابل فهم برای تک تک مسلمانان است. هر مسلمان بزرگ خویش و پاسخگوی روش خویش می باشد. نه نیازی به بزرگان است و نه هفت خوان بزرگی. قضاوت با شماست که اگر مزایای این اسلام ساده بر معایبش می چربد، راه خود را انتخاب کرده و بزرگ آیین خود باشد.

در ادامه ابتدا اسلام ساده که بر اساس قرآن (و نه حدیث) می باشد را معرفی می کنیم. سچس دلایل خود را بر انتخاب اسلام ساده بیان می کنیم. و در پایان به شرح مزایا و معایب حذف حدیث از مسیر فهم اسلام می پردازیم. قضاوت در نهایت با خواننده است.

الف) اسلام ساده

اسلام ساده بر اساس اعتقاد به خدا، روز جزا، پیامبری محمد، و قرآن می باشد. مسلمان کسی است که به این چهار اصل اعتقاد داشته باشد، قرآن را مطالعه کند، و تلاش کند با کمک قرآن به درکی از الگوی انسان کامل برسد. یک مسلمان تصمیمات زندگی را به گونه ای می گیرد تا به ایده آل انسان کامل نزدیک تر شود.

ب) چرا ساده؟

هرچه قدر اسلام ساده به قرآن تاکید می کند همان اندازه به حدیث بی توجه است. دلیل اصلی این است که قرآن معجزه خداوند است و متن آن قابل اطمینان. برای ایمان به درستی قرآن نیازی به اعتماد به گذشتگان که حاملان قرآن بوده اند نیست: هر انسانی در هر قرنی می تواند قرآن را بخواند و تصمیم بگیرد که آیا آن را معجزه وار می بیند یا نه. حدیث اما چیزی جز بخشی از تاریخ گذشته نیست و درستی تاریخ، خصوصا جزییات آن، همیشه با اما و اگر همراه است. برای اعتماد به حدیث بایستی به راستی کسانی که آن را در طول تاریخ نقل کرده اند ایمان داشته باشید و همینطور به مهارت تاریخ دانان حدیث (یا همان بزرگان). در هیچ جای اسلام بنا بر این نبوده است که حدیث چونان معجره ای حفظ شود و چه ظلمی بزرگتر از برابر قرار دادن آن با قرآن. یک مسلمان در اسلام ساده تنها نیاز به خواندن یک کتاب (قرآن) دارد که کوششی است در توان هر انسان بالغ. حال آنکه در فرقه های کنونی، آموختن حدیت و متعلقات آن به سالها وقت احتیاج دارد که در عمل اسلام حدیت محور را در چنگال معدودی از بزرگان نگاه می دارد و دیگران را گزیری نیست جز پیروی از بزرگان.

ج) مزایای اسلام ساده

مهمترین مزیت اسلام ساده سادگی آن است. دین ساده کمتر دچار اعوجاج زمانه می شود، در دسترس همگان است، و کمتر می تواند دستاویز فرصت طلبان زمانه شود.

دیگر آنکه با عبور از حدیث، اسلام از تاریخ اسلام (یا به بیان بهتر تاریخ مسلمانان) جدا می شود. می توان در قرن 21 طرفدار سرسخت اسلام بود بدون نیاز به دفاع از لحظه ای از تاریخ مسلمانان و آنچه پیشینیان کرده اند: از جفا در حق زنان گرفته تا کشورگشایی به بهانه گسترش اسلام. بیشترین ایرادی که اکنون به اسلام وارد می کنند در حقیقت اشکال به روش مسلمانی پیشینیان است نه به اصول اسلام.

سوم آنکه مسلمان پیرو اسلام ساده، رها می شود از اسارت احکام نامعقولی که در اصل از حدیث برمی آید و با هزار ترفند بر پیکر اسلام پیوست شده است. برای مثال، اگر نه همه، بیشینه بزرگان اعتقاد به حکم قتل بخت برگشته ای را دارند که از اسلام خارج می شود و به دین دیگری می گرود. این حکم در طول تاریخ دستاویز بزرگان زمانه برای تهدید یا حذف مخالفان مانند دانشمندانی چون بوعلی سینا بوده است. برای هر انسان خردمندی این حکم، چرند و پرند می نماید چراکه اگر ادیان دیگر نیز چنین حکمی را اجرا کنند دیگر کسی نیز به اسلام نمی گرود. چه چیز مسرورکننده تر برای مسلمان پیرو اسلام ساده است که این حکم بی اساس و احکام مشابه آن هیچگونه هماهنگی با قرآن ندارند و ریشه در چیزی ندارند جز ماسه های سست حدیث.

چهارم آنکه دیگر، بزرگان نمی توانند مسلمانان را با هراس از آتش جهنم به پیروی از فرامین گهگاه خنده دار خود وا دارند. هم اکنون مسمانانی هستند که از بیم دوزخ از گرفتن عکسشان بیزاری می جویند زیراکه بزرگی به حرام بودن عکاسی حکم داده است. یا چندی پیش بسیاری از بزرگان به حرام بودن دستگاه پخش ویدیو حکم داده بودند که بعدا بی سر و صدا فتوا را پس گرفتند.

پنجم آنکه با مرکز قرار دادن قرآن، مسلمانان می توانند اهمیت احکام و اصول در نظر خدای تعالی را با میزان تاکید حضرتش بر این مطالب در قرآن دریابند. اینکه در قرآن صدها آیه از شرک می ترساند و تنها یک آیه به حجاب اشارتی گذرا می کند، اینکه قرآن بارها ما را از خوردن مال یتیم می ترساند نه از نخواندن دعای کمیل، و صدها مثال دیگر.

ششم. اکنون مسلمانان یا قرآن نمی خوانند یا اگر می خوانند از تفسیر آن ترسانده شده اند که فهم قرآن را دانشی دشوار می دانند در خور مقام بزرگان. حال آنکه فهم سخن الهی در کنار دانش به دلی پاک و بی آلایش نیاز دارد که در آیین بزرگی کمتر یافت می شود. با حذف بزرگان از چرخه دین، هر بنده می تواند بی واسطه و بی آلایش با خالق خویش ارتباط برقرار کند به فهم سخنان خالق همت گمارد.

د) معایب اسلام ساده

نخست ایرادی که به اسلام ساده وارد می شود سادگی بیش از حد آن است. در اسلام ساده جزییات پیچیده نماز و پیوست های آن مانند شکیات نماز و احکام نجاست بیان نشده است. حال آنکه این ریزه ها بیشینه محتویات روش دین بزرگان، یعنی رساله توضیح المسائل، است. در فرقه های کنونی، تصویری که از انسان کامل ترسیم می شود انسانی است که جزییات روش بزرگان را مو به مو فرا گیرد و همانگونه اجرا کند. حال اینکه چگونه این قوانین خرد به رستگاری انسان کمک می کند بیان نمی شود. اصولا چنین پرسشی هیچگاه مطرح نمی شود زیرا که بزرگان حتی خردترین بخش روش خود را فرمان مستقیم خداوندگار می دانند تا آنجا که وی را از عرش ملکوتی پروردگاری عالم به زیر می کشند و با سمت تازه شارع مقدس بر منبر صدور خرد قوانین می نشانند.

در اسلام ساده، یگانه مرجع الگوی انسان کامل قرآن است. اینکه چه چیز بایسته سلوک مردمیان به سوی انسان کامل است از آموزه های قرآن برداشت می شود. اگر قرآن صدها بار بر برپا داشتن نماز سفارش می کند ولی حتی یکبار چگونگی گزاردن نماز را نمی گوید، برای مسلمان پیرو اسلام ساده نشانه چیزی نیست مگر آنکه اصل در برپایی نماز است و چگونگی آن به هر مسلمان یا مسلمانان هر زمانه واگزار شده است. بی شک هماهنگی نماز یک مسلمان با نماز مسلمانان همجوار و همینطور شباهت هرچه بیشتر نماز به نماز پیشروان کمال چون محمد، مزیتی برای نماز برپا داشته شده است ولیکن چگونگی آن شرط رستگاری نیست و بر عهده مسلمانان هر زمانه می باشد.

شاهد درستی این روش خود قرآن است که از مسلمانان زمان نزول قرآن می خواهد که از جزییات بیان نشده احکام نپرسند، چراکه در آن صورت چنان جزییاتی بخشی از قرآن شده و اطاعت بی چون و چرا از آن واجب [2]. در مواردی که مسلمانان از این پند پیروی نکردند و پرسش های بیجا کردند [3][4][5][6] شاهد خسته کننده ترین آیات قرآن در بیان جزییات ارث و وارت و غیره استیم . از قرآن چنین بر می آید که خدای تعالی قرآن را برای بیان کلان دین نازل کرده است و خرد آن را بر عهده مسلمانان هر زمانه گذاشته است تا با توجه به دانش زمانه و فرهنگ بومی خویش، چگونگی پیاده سازی اسلام را تصمیم بگیرند.

دیگر ایرادی که به اسلام ساده گرفته می شود آن است که با واگزاری امور خرد دین به دیندار، مجالی برای دخالت نفس اماره پدیدار می گردد. در این صورت نفس اماره مسلمان وی را به پذیرش روشی رهنمون می نماید که آسان تر و یا نزدیکتر به غریزه های شهوانی باشد. در پاسخ بایستی یادآور شد که نفس محترم اماره هزاران عرصه برای عرض اندام دارد و اگر بنا بر دخالت داشته باشد از کوچکترین روزنه ها نیز خود را به بیرون می کشد. با بستن یا گشودن یک گذرگاه تغییری در اصل وجودی نفس اماره حاصل نمی شود. با این وجود یک مسلمان می تواند برداشت ذهنی خود از روش صحیح را به زبان یا قلم بیاورد تا در معرض قضاوت دیگر مسلمانان قرار بگیرد. بدین صورت بازخورد دیگران، به آگاهی مسلمان بر میزان نفوذ نفس اماره در روش وی می انجامد.

نتیجه گیری

در این مقاله اسلام ساده را معرفی کردیم که بجای حدیث به قرآن تاکید دارد. نشان دادیم که حذف حدیث به حذف بزرگان از چرخه دین منجر می شود و مسلمانان را از بندگی بی چون و چرای بزرگان دیار خود رها می کنند. بسیاری از احکام نامعقول نیز که در حال حاضر از پیکر زخم خورده اسلام آویزان شده اند (مانند حکم ارتداد) خود به خود ملغی می شوند چرا که چنین برداشت های نامعقول یا از حدیث بر می آیند یا از تاریخ نه چندان قابل دفاع مسلمانان.

  1. مِنَ الَّذِينَ فَرَّ‌قُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا ۖ كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِ‌حُونَ ﴿٣٢
  2. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِن تَسْأَلُوا عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْ‌آنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّـهُ عَنْهَا ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ‌ حَلِيمٌ ﴿١٠١
  3. وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاءِ ۖ قُلِ اللَّـهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ فِي يَتَامَى النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْ‌غَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَن تَقُومُوا لِلْيَتَامَىٰ بِالْقِسْطِ ۚ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ‌ فَإِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِهِ عَلِيمًا ﴿١٢٧
  4. يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّـهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ ۚ ... ﴿١٧٦
  5. يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ ۖ قُلْ ... ﴿١٨٩
  6. يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ‌ الْحَرَ‌امِ قِتَالٍ فِيهِ ۖ قُلْ ... ﴿٢١٧

مقله های دیگر در اینجا ببینید

پیوست ها
 
بررسی دلایل قرآنی منتقدین اسلام ساده

Wednesday, November 25, 2015

اسلام ابراهیمی


امروزه اسلام را به عنوان دین پیروان محمد ص می شناسند. با این حال آنگونه که قرآن اسلام را تعریف می کند نوح٬ ابراهیم٬ پیامبران و بسیاری از پیروان ایشان نیز مسلمان بودند. این مقاله تنها با استفاده از قرآن به عنوان مرجع٬ تعریف دقیقی از اسلام ارایه می کند. با استفاده از این تعریف این مقاله برخی از سوء برداشت های رایج را به چالش می کشد؛ مانند آنکه گفته می شود:‌ "خداوند تنها اسلام (به معنای دین مسلمانان) را به عنوان دین می پذیرد" یا اینکه "تنها کسانی که به دین اسلام درآیند به رستگاری می رسند"ا

خلاصه:
سلام یعنی صلح و آرامش و بهترین واژه ای است که انسانها می توانند وقتی دیدار می کنند به همدیگر بگویند. صلحنامه پس از جنگ از همین رو سلم خوانده می شود (8:61). مسلمان فردی است که قدرت دیگر را به عنوان قدرت برتر می پذیرد قصد برتری جویی ندارد و هنگامی که آن قدرت را ملاقات می کند هیچ انگیزه ای جز صلح و آرامش ندارد (27:31). قرآن این واژه را انتخاب می کند تا اشاره کند به کسی که خدا را به عنوان برترین قدرت می پذیرد و چنان می زیید که پس از مرگ با صلح و آرامش با خداوند روبرو شود (3:102, 2:132, 7:126, 12:101, 26:89) چراکه خداوند خود آرامش مطلق است (السلام) و منزل آرامش مطلق جایی یافت نمی شود جز در محضر او (6:127). این گونه زندگی را اسلام نامیده می شود که گوهر اصلی دین است (3:83, 39:11, 29:46) که به تمامی آدمیان توصیه شده است (46:15) و توسط پیامبران از جمله نوح٬ لوط٬ ابراهیم٬ پیامبران بنی اسراءیل و همینطور حواریون به اجرا گذاشته شده است. دین همیشه تاریخ مورد سوء استفاده قرار گرفته و تحریف شده است همچنانکه ادیان پیشین در هنگام دعوت محمد ص تحریف شده بودند. پس پیامبر دعوت خویش را با یادآوری دینداران به اسلام٬ گوهر اصلی دین (2:112, 3:20, 4:125, 2:132)٬ که میان تمامی ادیان  مشترک است (29:46) آغاز می کند. مفهوم احیا شده دین از اینرو اسلام خوانده می شود (2:128) و کسانی که به آن اقرار می کنند مسلمان خوانده می شوند (49:14, 49:17). با این تعریف مسلمان اسمی که مدعی پیروی از محمد ص است می تواند متفاوت باشد با مسلمان راستین که می تواند از ادیان دیگر باشد ولیکن صلح و آرامش به قلب وی راه یافته است (26:89).

۱) روش

تنها مرجع تعریف اسلام در این مقاله قرآن است. ما به واژه نامه های عربی یا ترجمه های عالمان سرشناس دینی استناد نمی کنیم چراکه ترجمه همیشه با تفسیر و نگاه شخص مترجم آمیخته است. علاوه بر این٬ قرآن خود مهمترین مرجع ادبیات عرب برای تعریف دستور زبان عرب و معانی واژه ها است. معانی واژه ها در طول تاریخ در اثر تغییرات فرهنگی و سیاسی دستخوش تغییر می شوند. محدود کردن مرجع واژه شناسی خود به قرآن ما را از چنین تحریفاتی محفوظ می دارد و به معنی حقیقی واژه ها آنچنانکه منظور قرآن بوده است رهنمون می سازد.

با توجه به این مطلب ما در این مقاله روشی مشابه معناشناسی واژه ها که توسط دکتر ایزوتسو [۱] در تحلیل قرآن به کار گرفته شده است را به کار می بندیم:‌ ابتدا تمامی موارد استفاده از واژه و خانواده آن در قرآن را گردهم می آوریم٬ اینکه این واژگان چگونه و در چه زمینه ای استفاده شده است را بررسی می کنیم٬ و تلاش می کنیم که به تعریفی یکنواخت از واژه برسیم که با تمامی موارد استفاده هماهنگ باشد. این روش متفاوت است با روش سنتی است که برای یک واژه ترجمه های گوناگون و گهگاه بی ربط ارایه می کند تا آنجا که ترجمه متن را با درک فرهنگ مذهبی چیره هماهنگ سازد [۲].

چون این مقاله به زبان فارسی است ما ناچاریم که برای آیه های مورد بحث ترجمه ای را ارایه کنیم و هیچ ترجمه ای نیست که از تفسیر و نگاه مترجم در امان باشد. از میان ترجمه های مشهور ما آنهایی را در این مقاله می آوریم که به نگاه نویسنده نزدیکتر باشد. اگرچه بخشهای از ترجمه های نقل شده ممکن است با دیدگاه نویسنده در تضاد باشد ما از تصحیح آنها خودداری می کنیم تا نشان دهیم که نگاه تشریح شده در این مقاله کمی و بیش در ترجمه های در دسترس عموم هم بازتاب دارد و هر خواننده ای تنها نیاز به کمی کنجکاوی دارد تا متسقلا به نگاهی مشابه برسد. توصیه کلی ما به خوانندگانی که عربی نمی دانند این است که قرآن را با ترجمه های متفاوت بخوانند تا به درکی جامعتر از معنای واژه های برسند:
http://tanzil.net

۲)‌ سلام = صلح و آرامش

سلام یعنی صلح و آرامش و واژه ای است که اعراب وقتی همدیگر را ملاقات می کنند به هم می گویند (احتمال دارد که در ابتدا نشانه ای آن بوده است که طرفین قصد دشمنی ندارند)

إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا ۖ قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ ﴿۵۱:٢٥
آن‌گاه كه بر او وارد شدند پس گفتند سلام [بر تو]. گفت: سلام! [بر شما كه‌] گروهى ناشناسيد (۵۱:۲۵)


فعل تسلیم به همین دلیل به عمل سلام دادن در هنگام ملاقات صلح آمیز اشاره دارد

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّىٰ تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَىٰ أَهْلِهَا ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿۲۴:٢٧
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! به خانه‌هايى كه خانه‌هاى شما نيست، [سرزده‌] داخل نشويد، تا آشنايى دهيد و اجازه خواهيد و بر اهل آن سلام كنيد. اين براى شما بهتر است، باشد كه پند گيريد (۲۴:۲۷)


السلام در واقع یکی از نامهای خداوند است چراکه آرامش مطلق خود او است (59:23) و منزل آرامش مطلق جایی یافت نمی شود جز در محضر وی:

لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِندَ رَبِّهِمْ ۖ وَهُوَ وَلِيُّهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۶:١٢٧
براى آنها در نزد پروردگارشان، خانه آرامش است. و به پاداش كارهايى كه مى‌كنند، خدا دوستدار آنهاست. (۶:۱۲۷)


به همین ترتیب سلم به صلح میان طرفین درگیر در یک جنگ اشاره می کند:

وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۸:٦١
و اگر به صلح راضى شدند تو نيز بدان راضى باش و بر خدا تكيه كن كه او شنواى داناست (۸:۶۱)

۳) مسلمان:‌ آنکه با آرامش می آید

هنگامی یک از طرفین٬ قدرت برتر طرف مقابل را می پذیرد٬ قصد جنگیدن ندارد و با آرامش به سوی قدرت برتر می رود٬ به وی با واژه مسلمان اشاره می شود. مثالی که این معنی را به خوبی می رساند هنگامی است که سلیمان از ملکه سبا می خواهد که بر وی برتری مجوید و مسلمان وار به دیدار او بیاید

أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ﴿۲۷:٣١
[و در آن آمده است‌] كه بر من برترى مجوييد و مطيعانه به سوى من آييد (۲۷:۳۱)

که گردن نهادانه هم ترجمه شده است:

[به اين مضمون‌] كه بر من برترى مجوييد و به نزد من آييد گردن‌نهادگان. (۲۷:۳۱)

قرآن همین واژه مسلمان را برای توصیف حالت انسانی استفاده می کند که خداوند را به عنوان قدرت مطلق می پذیرد و چنان میزیید که پس از مرگ که به ملاقات خداوند می رود با آرامش باشد و هیچ برتری جویی ای در او رشد نکرده باشد. مثال خوب تایید کننده این نگاه همان داستان سلیمان و ملکه صبا است؛ آنجا که ملکه سبا قدرت نظامی برتر  سلیمان را می پذیرد و مسلمانانه به ملاقات سلیمان می آید متوجه می شود که سرچشمه قدرت او آسمانی است٬ آنگاه او مسلمان می شود ولیکن اینبار نه برای سلیمان٬ بلکه با سلیمان و برای خداوند تمامی این قدرتها.

قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ ۖ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا ۚ قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ ۗ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۲۷:٤٤
به او گفته شد: وارد كاخ شو. پس چون آن را ديد، پنداشت نهر آبى است، و جامه از دو ساق خويش بالا زد [تا از آب بگذرد] سليمان گفت: اين كاخى صيقلى شده از بلورهاست. [ملكه‌] گفت: پروردگارا! من به خود ستم كردم و اينك با سليمان تسليم خداوند، پروردگار جهانيان شد
(۲۷:۴۴)

همینطور ابراهیم به فرزندان خویش چنین وصیت کرد که آنگونه بزییند که پس از مرگ خداوند را مسلمان ملاقات کنند:

وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَىٰ لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿۲:١٣٢
و ابراهيم و يعقوب آيين توحيد را به پسران خود سفارش نمودند [و گفتند:] اى پسران من! خدا اين آيين پاك را براى شما برگزيده است، پس زنهار كه بميريد و مسلمان نباشيد (۲:۱۳۲)


   همین مورد در دعای یوسف (12:101) و همینطور دعای ساحران فرعون (7:126) دیده می شود و این همان است که پیروان محمد ص به آن سفارش شده اند:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿۲:١٠٢
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! چنان كه سزاوار خداست تقوا پيشه كنيد، و زينهار كه بميريد و مسلمان نباشيد (۲:۱۰۲)

در حقیقت در قرآن تقریبا تمامی پیامبران و پیروان راستین ایشان به صراحت مسلمان شدن را هدف زندگی خود می دانند٬ از نوح گرفته (10:72) تا ابراهیم (3:67) تا لوط (51:36) تا یوسف (12:101). مسلمان شدن هسته مرکزی وصیت نامه ابراهیم به فرزندانش (2:132)٬ و یعقوب به فرزندانش (2:133)٬ به همین ترتیب باقی پیامبران بنی اسراییل (5:44) می باشد که تا حواریون عیسی (5:111) ادامه پیدا می کند. بنابراین پس از سالیان دراز و تحریفات بسیاری که در ادیان چیره زمان ایجاد شده بود٬‌پیامبر پیروان این ادیان را به این گوهر اصلی دین یادآور می شود:

قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّـهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿۳:٦٤
بگو: اى اهل كتاب، بياييد از آن كلمه‌اى كه پذيرفته ما و شماست پيروى كنيم: آنكه جز خداى را نپرستيم و هيچ چيز را شريك او نسازيم و بعضى از ما بعضى ديگر را سواى خدا به پرستش نگيرد. اگر آنان رويگردان شدند بگو: شاهد باشيد كه ما مسلمان هستيم. (۳:۶۴)


و ایشان که پیام را تشخیص می دهند همانانند که از پیش مسلمان بوده اند

وَإِذَا يُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ ﴿۲۸:٥٣
و چون بر آنان خوانده شود گويند: به آن ايمان داريم كه آن راست و درست است از پروردگار ما، همانا پيش از آن مسلمان- گردن‌نهاده و فرمانبردار- بوديم (۲۸:۵۳)


۴) اسلام:‌سبک زندگی که به مسلمان بودن ختم می شود

در بخش قبل نشان دادیم که تمامی پیامبران به سبک زندگی ای دعوت می کنند که به آن ختم بشود که پس از پایان این زندگی خدا را در آن جهان مسلمان ملاقات کنیم. ادیان موجود ولی منحرف شده بودند و در مقابل همان پیام که  اینبار محمد ص ایشان را بدان یادآوری می کرد مقاومت می کردند:

وَقَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ ۗ تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ ۗ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿۲:١١١
و گفتند: هرگز به بهشت نرود مگر كسى كه جهود يا ترسا باشد. اينها آرزوهاى آنهاست، بگو: اگر راستگوييد برهان- دليل روشن- خويش بياوريد. (۲:۱۱۱

که پاسخ این بود که این جزییات یک آیین نیست که انسان را شایسته رستگاری می کند؛ بلکه حالت روحی مسلمان بودن است:

بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّـهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۲:١١٢
آرى، هر كس خود را [با تمام وجود] تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش [محفوظ] است و نه خوفى بر آنهاست و نه اندوهگين شوند (۲:۱۱۲)

در حقیقت محمد ص پیام خود را نه دینی تازه بل احیای اصل فراموش شده مسلمان بودن تعریف می کند:

وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ ۖ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَـٰهُنَا وَإِلَـٰهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۲۹:٤٦
و نستیزید با اهل کتاب مگر بدانچه آن است بهتر مگر آنان که ستم کردند از ایشان و بگوئید ایمان آوردیم بدانچه فرستاده شد بسوی ما و فرستاده شد بسوی شما و خدای ما و خدای شما یکی است و مائیم برای او اسلام‌آرندگان‌ (۲۹:۴۶)

فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّـهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ ۗ وَقُل لِّلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ ۚ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوا ۖ وَّإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ ۗ وَاللَّـهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ ﴿۳:٢٠
پس اگر با تو به ستیز پرداختند، بگو: من و کسانی که از من پیروی نموده‌اند، خویشتن را تسلیم خدا کرده‌ایم و رو بدو نموده‌ایم. و بگو به اهل کتاب (یعنی یهودیان و مسیحیان) و به بیسوادان (یعنی مشرکان عرب): آیا شما تسلیم شده‌اید؟ اگر تسلیم شوند، بیگمان هدایت یافته‌اند (و راه را از چاه باز شناخته‌اند) و اگر سرپیچی کنند (نگران مباش؛ زیرا) بر تو ابلاغ (رسالت) است و بس، و خدا بینا به (اعمال و عقائد) بندگان است. (۳:۲۰)


ایشان را یادآور می شود که حالت مسلمان بودن گوهر اصلی دین آنگونه که ابراهیم آن را تاسیس کرد بود میباشد:

وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَىٰ لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿۲:١٣٢
و وصیت کرد بدان ابراهیم فرزندان خویش را و یعقوب ای فرزندان من همانا برگزید خدا برای شما دین را پس نمیرید جز آنکه باشید مسلمانان‌ (۲:۱۳۲)

و حتی از این فراتر می رود و خود دین الهی را روند مسلمان شدن تعریف می کند:

أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّـهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ ﴿۳:٨٣
پس آیا جز دین خدا را خواهند و برای او اسلام آورده است هر که در آسمانها و زمین است خواه و ناخواه و به سوی او بازگردانیده می‌شوند (۳:۸۳)

قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّـهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ ﴿۳۹:١١﴾ وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ ﴿۳۹:١٢
بگو هر آینه مأمور شدم که پرستش کنم خدا را پاک دارنده برایش دین را (۳۹:۱۱) و مأمور شدم که باشم نخستین اسلام‌آوران‌ (۳۹:۱۲)

وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّـهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۗ وَاتَّخَذَ اللَّـهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا ﴿۴:١٢٥
چه كسى در ديندارى بهتر از آن كسى است كه خود را تسليم خدا كرده و نيكوكار بود و از آيين ابراهيم حق‌گرا پيروى نمود؟ ابراهيمى كه خداوند او را دوست خود گرفت (۴:۱۲۵)


روند مسلمان شدن اسلام نامیده شده است:

يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ ﴿۲۶:٨٨إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّـهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ﴿۲۶:٨٩
روزی که سود ندهد مال و نه فرزندان‌ (۲۶:۸۸) مگر آنکه بیاید خدا را با دلی درست‌ (۲۶:۸۹)

أَفَمَن شَرَحَ اللَّـهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِّن رَّبِّهِ ۚ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّـهِ ۚ أُولَـٰئِكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿۳۹:٢٢
آیا آنکه بگشوده است خدا سینه‌اش را برای اسلام پس او است بر نشانیی از پروردگار خویش پس وای بر سنگین‌دلان از یاد خدا آنانند در گمراهیی آشکار (۳۹:۲۲)

به این ترتیب اسلام نه که دینی تازه بل خود معنای راستین دین است:

إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّـهِ الْإِسْلَامُ ۗ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۗ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّـهِ فَإِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿۳:١٩
بیگمان دین (حق و پسندیده) در پیشگاه خدا اسلام (یعنی خالصانه تسلیم فرمان الله شدن) است (و این، آئین همه‌ی پیغمبران بوده است) و اهل کتاب (در آن) به اختلاف برنخاستند مگر بعد از آگاهی (بر حقیقت و صحّت آن؛ این کار هم) به سبب ستمگری و سرکشی میان خودشان بود (و انگیزه‌ای جز ریاست‌خواهی و انحصارطلبی نداشت). و کسی که به آیات خدا (اعم از آیات دیدنی در آفاق و انفس، یا آیات خواندنی در کتابهای آسمانی پشت کند و) کفر ورزد (بداند که) بیگمان خدا زود حسابرسی می‌کند. (۳:۱۹)

قُلْ آمَنَّا بِاللَّـهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَالنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۳:٨٤﴾ وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۳:٨٥
بگو ایمان آوردیم به خدا و آنچه بر ما فرود آمد و آنچه فرود آمد بر ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و اسباط و آنچه داده شدند موسی و عیسی و پیمبران از پروردگارشان فرق نگذاریم میان هیچکدام از ایشان و مائیم برای او اسلام‌آرندگان‌ (۳:۸۴) و هر کس بخواهد جز اسلام دینی را هرگز پذیرفته نشود از او و او است در آخرت از زیانکاران‌ (۳:۸۵)

۵) اسلام:‌ تایید زبانی پیام محمد ص

در بخش پیشین نشان دادیم که اسلام واژه ای است که قرآن استفاده می کند تا به سبک زندگی ای اشاره کند که به حالت مسلمان بودن که هدف اصلی دین است برسد. همانطور که تاریخ به ما نشان داده است دین همیشه مورد سوء استفاده صاحبان قدرت بوده است و خواهد بود. قرآن حالت معرفه الدین را برای اشاره به دین دست نخورده و راستین  استفاده می کند:

وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَىٰ لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿۲:١٣٢
و ابراهيم و يعقوب آيين توحيد را به پسران خود سفارش نمودند [و گفتند:] اى پسران من! خدا اين آيين پاك را براى شما برگزيده است، پس زنهار كه بميريد و مسلمان نباشيد (۲:۱۳۲)


إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّـهِ الْإِسْلَامُ ۗ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۗ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّـهِ فَإِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿۳:١٩
بیگمان دین (حق و پسندیده) در پیشگاه خدا اسلام (یعنی خالصانه تسلیم فرمان الله شدن) است (و این، آئین همه‌ی پیغمبران بوده است) و اهل کتاب (در آن) به اختلاف برنخاستند مگر بعد از آگاهی (بر حقیقت و صحّت آن؛ این کار هم) به سبب ستمگری و سرکشی میان خودشان بود (و انگیزه‌ای جز ریاست‌خواهی و انحصارطلبی نداشت). و کسی که به آیات خدا (اعم از آیات دیدنی در آفاق و انفس، یا آیات خواندنی در کتابهای آسمانی پشت کند و) کفر ورزد (بداند که) بیگمان خدا زود حسابرسی می‌کند. (۳:۱۹)

و حالت نکره (دِينًا یا دِينُكُمْ) را برای اشاره به ریخت تعمیم یافته آن که شامل دینهای منحرف می شود استفاده می کند:

لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ ﴿۱۰۹:٦
شما را است دینتان و مرا است دینم‌ (۱۰۹:۶)


می توان به آسانی دید که واژه تازه وارد اسلام بهترین گزینه برای اشاره به مفهوم احیا شده دین راستین است. بنابراین همین واژه نیز برای اشاره به عمل موافقت زبانی با پیام محمد و تعریفی که وی از دین راستین ارایه می دهد استفاده شده است.

يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا ۖ قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُم ۖ بَلِ اللَّـهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿۴۹:١٧
منّت نهند بر تو که اسلام آوردند بگو منّت نگذارید بر من اسلام خویش را بلکه خدا منّت نهد بر شما که رهبریتان کرد بسوی ایمان اگر هستید راستگویان‌ (۴۹:۱۷)


بدین معنا اسلام آوردن یا پذیرش اسلام با اسلامی که به معنای سبک زندگی است که به مسلمان شدن ختم می شود و رمز رستگاری است متفاوت است. بدین معنا پذیرش اسلام تنها یک آغاز است که ممکن است به کیفیت مسلمان بودن و قلبی آرام داشتن ختم بشود یا اینکه نشود:

قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَـٰكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ ۖ وَإِن تُطِيعُوا اللَّـهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا ۚ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿۴۹:١٤
بادیه‌نشینان گفتند: «ایمان آوردیم‌.» بگو: «ایمان نیاوردید. لیکن بگویید اسلام آوردیم.‌» و هنوز در دل‌هایتان ایمان داخل نشده است و اگر خدا و پیامبر او را فرمان برید، او از (ارزش) کرده‌هایتان چیزی کم نمی‌کند. همواره خدا بسی پوشنده‌ی رحمتگر بر ویژگان است. (۴۹:۱۴)


۶) سوء برداشت های رایج

در بخش ۴ توضیح دادیم که گوهر اصلی پیام تمامی پیامبران این بوده است که سبک زندگی ای را اختیار کنیم که به آن منجر بشود که پس از مرگ خداوند را مسلمان٬ با قلبی پر از آرامش٬ دیدار کنیم. بخش ۵ نشان می دهد که اگرچه این است گوهر اصلی دین٬ زمین پر از نادین های تحریف شده است؛ بنابراین واژه اسلام برای اشاره به دین راستین و تحریف نشده استفاده شد. چون پیام اصلی پیامبر احیای این مفهوم راستین دین بود عمل موافقت زبانی با پیام محمد ص نیز اسلام آوردن خوانده شد. بدین معنا مسلمان به عنوان کسی که  اسلام آورده است می تواند با مسلمان به عنوان کسی که پرودگار خویش را با قلبی آرام ملاقات می کند بسیار متفاوت باشد. این دو کاربرد برای واژه های اسلام و مسلمان برای برخی خوانندگان شبهه ایجاد کرده است.

برای مثال هنگامی که آیه زیر می گوید که دین راستین همان اسلام و رسیدن به حالت مسلمانی است:

إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّـهِ الْإِسْلَامُ ۗ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۗ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّـهِ فَإِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿۳:١٩
بیگمان دین (حق و پسندیده) در پیشگاه خدا اسلام (یعنی خالصانه تسلیم فرمان الله شدن) است (و این، آئین همه‌ی پیغمبران بوده است) و اهل کتاب (در آن) به اختلاف برنخاستند مگر بعد از آگاهی (بر حقیقت و صحّت آن؛ این کار هم) به سبب ستمگری و سرکشی میان خودشان بود (و انگیزه‌ای جز ریاست‌خواهی و انحصارطلبی نداشت). و کسی که به آیات خدا (اعم از آیات دیدنی در آفاق و انفس، یا آیات خواندنی در کتابهای آسمانی پشت کند و) کفر ورزد (بداند که) بیگمان خدا زود حسابرسی می‌کند. (۳:۱۹)

برخی از بزرگان دینی از این آیه چنان سوء برداشت می کنند که تنها کسانی که به زبان به دین پیروان محمد گرویده باشند بر دین راستین استند. در طول تاریخ چنان سوء برداشتهایی دست آویز تشنگان قدرت بوده است تا به قصد کشورگشایی و به بهانه مسلمان کردن پیروان ادیان دیگر به ایشان حمله کنند. این در حالی است که برای هر که قرآن را بدور از تفسیرهای بزرگان بخواند روشن است که به حالت مسلمانی رسیدن نه به مناسک و شریعت خاص یک دین یا پیرو این پیامبر یا آن پیامبر بودن است بلکه به سبک زندگی و کردار نیکویی است که فرد در عمل انجام می دهد.

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَىٰ مَنْ آمَنَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۵:٦٩
بى‌گمان، آنها كه [صورى‌] ايمان آوردند و آنها كه يهودى شدند و مسيحيان و صابئى‌ها، هر كه [از اينان‌] به خداى يگانه و روز جزا ايمان [واقعى‌] بياورد و عمل نيكو انجام دهد، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى‌شوند (۵:۶۹)

لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ ۗ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿۲:١٧٧
نیکی آن نیست که گردانید رویهای خود را بسوی مشرق و مغرب لیکن نکوکار آن است که ایمان آورده است به خدا و به روز بازپسین و فرشتگان و کتاب و پیمبران و داده است مال را با همه دوستی آن به نزدیکان و یتیمان و بینوایان و درماندگان و دریوزگان و در راه آزادکردن بندگان و بپای داشته است نماز را و داده است آکو را و آنان که وفا به پیمان کنند هرگاه پیمان بندند و بردباران در پریشانی و رنجوری و هنگام ترس جنگ آنانند که راست گفته‌اند و آنانند پرهیزکاران‌ (۲:۱۷۷)


۷) نتیجه گیری

در این مقاله نشان دیدم که از نگاه قرآن گوهر اصلی تمامی ادیان اسلام است به معنای سبک زندگی ای که منجر شود به دیدار پروردگار با قلبی آرام٬ و مسلمان کسی است که به این حالت می رسد. پس از روشن سازی واژگان ما سوء برداشتهای رایج را به چالش کشیدیم؛ مانند آنکه به غلط گفته می شود که تنها کسانی که به دین محمد ص درآیند رستگار می شوند. با الهام از قرآن نگاه ما این است که این کردار نیکو است که کلید اصلی رسیدن به قلبی آرام و به نتیجه آن رستگاری است٬ و نه جزییات شریعت یک دین خاص.

پیوست ۱:‌ نخستین مسلمان

محمد ص به خود به عنوان اولین مسلمان اشاره می کند:

لَا شَرِيكَ لَهُ ۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ ﴿۶:١٦٣
او را هرگز شریکی نیست و بدین (دین پایدار) دستور یافته‌ام و من (در مرتبه‌ی) نخستینِ تسلیم‌شدگانم.» (۶:۱۶۳)


مشاهده عبارت اولین در این آیه ممکن است این شبهه را ایجاد کند که مفهوم مسلمان در اینجا متفاوت است با آن مسلمانی که پیامبران پیشین مانند نوح و ابراهیم از آن می گفتند. برای شفاف سازی می توانیم به دیگر کاربردهای واژه نخستین در قرآن مراجعه کنیم:

إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۲۶:٥١
«‌ما بی‌گمان امیدواریم که پروردگارمان گناهانمان را بر ما بپوشاند، (چرا) که (در جمع فرعونیان) نخستین ایمان‌آورندگان بوده‌ایم.» (۲۶:۵۱)


در اینجا ساحران به خود به عنوان نخستین ایمان آورندگان اشاره می کنند. درحالی که به یقین ساحران نخستین ایمان آورندگان تاریخ نبوده اند؛ نخستین در اینجا به معنای نخستین در محدوده زمانی و مکانی است که ایشان در آن قرار داشته اند. همین مطلب در مورد عبارت نخستین مسلمان جاری است و محدوده این صفت را نبایستی بی دلیل به تمامی تاریخ آدمیان در زمین گسترش داد.

[1] God and Man in the Koran, Toshihiko Izutsu, 1980
[2] http://corpus.quran.com/faq.jsp#translation